بخش ۳۶ - در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او
بهار دلکش و باغ معانی
چنین پیدا کند راز نهانی
که شیرین آن بهار گلشن راز
بهاران شد به دشتی غصه پرداز
بهشتی کوثر اندر چشمه سارش
دم عیسی نهان در نوبهارش
فضایش چون سرای میفروشان
هوایش چون دماغ باده نوشان
همه صحرا گرفته لاله و گل
خروش ساری و دستان بلبل
زبان سوسنش از گفت خاموش
که آهنگ تذوراتش کند گوش
به پای چشمه با گلهای شاداب
فروغ آتش افزون گشته از آب
ز سنگش لالههای آتشین رنگ
برآورده برون چون آتش از سنگ
در او رضوان به منت گشته مزدور
ز خاکش برده عطر طره حور
گلش یکسر به رنگ ارغوان بود
ولیکن با نشاط زعفران بود
ز خاکش سبزه چون خنجر دمیده
به قصد جان غم خنجر کشیده
ز بس در وی درخت سایه گستر
نبودش جز سیاه سایه پرور
نگون بید موله در سمن زار
سمن را سجده میبردی شمن زار
از آن ساغر که نرگس داده پیوست
شقایق خورده و افتاده سرمست
از آن لحنی که موزون کرده شمشاد
شنیده سرو و گشته از غم آزاد
نگون از کوه سیل از ابر آزار
توگفتی کوهکن گرید به کهسار
چمن از باد گشته عنبر آگین
تو گفتی طره بگشادهست شیرین
چمان در آن چمن شیرین مه رو
چو شاخ طوبی اندر باغ مینو
ز قامت سرو بن را جلوه آموز
شقایق را ز عارض چهره افروز
ز درویش ارغوان را آب رفته
ز مویش سنبل اندر تاب رفته
سر زلف آشنا با شانه کرده
ز سنبل باد را بیگانه کرده
دو نرگس را نمود از سرمه مشکین
چمن کرد از دو آهو صفحهٔ چین
تبسم را درون غنچه ره داد
به دست غمزه تیری از نگه داد
بهم بر زد کمند صید پرویر
بلای زهر گشت آشوب پرهیز
عدوی کوهکن را کرده سرمست
هزاران دشنهاش بنهاد در دست
بلای عقل را آموخت رفتار
عدوی صبر را فرمود گفتار
تفرج را سوی سرو و سمن شد
گلستانی به تاراج چمن شد
به پای سرو گه آرام بگرفت
به زیر یاسمن گه جام بگرفت
نگویی میل سرو و یاسمن داشت
که سرو و یاسمی در پیرهن داشت
خرام آموختی سرو و چمن را
طراوت وام دادی یاسمن را
ز چشم آموخت نرگس را فریبی
ز طرز دلبری دادش نصیبی
به سنبل شد ز گیسو داد گستر
که گر دل میبری باری چنین بر
به گلگشت از رخ خویش آتش افکن
که آتش در دل بلبل چنین زن
به جان سرو تالی داد سروش
که داد آگاهی از جان تذورش
چو لختی جان شیرین آرمیدش
به سوی باده میل دل کشیدش
یکی زان ماهرویان گشت ساقی
به جامش کیمیای عمر باقی
بپیمود آتش اندیشه سوزش
فروزان کرد ماه شب فروزش
به لب چون برد راح ارغوانی
به کوثر داد آب زندگانی
چو آتش گشت از میروی شیرین
نمود از روی شیرین خوی شیرین
چو سر خوش گشت از جام پیاپی
بزد آهی وگفت ای بخت تا کی
اسیر محنت ایام بودن
به کام دشمنان نا کام بودن
کجا شیرین کجا آن دشت و وادی
کجا شیرین و کوی نامردای
کجا شیرین و زهر غم چشیدن
کجا شیرین و بار غم کشیدن
کجا شیرین کجا این درد و این سوز
کجا شیرین کجا این صبح و این روز
نه از کس آتشم در خرمن افتاد
که این آتش هم از من در من افتاد
گرفتم دشمنی را دوست داری
شمردم خود سری را حق گزاری
محبت خواستم از خود پرستی
نهادم نام هشیاری به مستی
وفا کردم طلب از بیوفایی
سزای من که جستم ناسزایی
به تلخی روز شیرین میرود سر
لب خسرو شکر خاید ز شکر
گهی انصاف دادی کاین چه راه است
به کس بستن گناه خود گناه است
تو صیدی افکنی بر خاک چالاک
نبندی از غرور او را به فتراک
چو صیاد دگر گیرد ز راهش
گنهکار از چه خوانی بیگناهش
ترا در دست ز آب صاف جامی
ننوشی تا بنوشد تشنه کامی
اگر درهم شوی بس ناصواب است
نه جرم تشنه و نه جرم آب است
ترا پا در شود ناگه به کنجی
ز استغنا به یک دانگش نسنجی
چو از وی مفلسی کامی برآرد
پیشمان گر شوی سودی ندارد
چو در دست تو شمعی شب فروز است
تو گویی چهرهام خورشید روز است
از او گر بیکسی محفل فروزد
اگر سوزد دلت آن به که سوزد
وگر بهر فریب خاطر خویش
نمودی معذرت را مرهم ریش
که گرچه سینه از غم ریش کردم
سپاس من که پاس خویش کردم
نهان کردم ز دزد خانه کالا
به گنج خویش بستم راه یغما
به گلچینان در گلزار بستم
هوسرا آرزو در دل شکستم
ببستم چنگل شاهین ز دراج
ندادم گنج گوهر را به تاراج
نهفتم غنچهای از باد شبگیر
گرفتم آهویی از پنجه شیر
حذر از دشمن خون خواره کردم
رطب را پاس از افیون خواره کردم
چنین با خویشتن میگفت و میگشت
که آمد برق خرمن سوزی از دشت
سواری چون شرر ز آتش جهیده
ز خسرو در بر شیرین رسیده
به دستش نامهٔ سر بسته شاه
جگر سوز و درون آشوب و جانکاه
عباراتی به زهر آلوده پیکان
بدل آتش برآتش گشته دامان
اشاراتی همه چون خنجر تیز
جگر سوراخ کن، خونابه انگیز
چو شیرین حرف حرف نامه را دید
به خویش از تاب دل چون نامه پیچید
به یاران گفت جشن ای سوگواران
که آمد نامه یاران به یاران
کرا لب تشنه اینک آب حیوان
کرا شب تیره اینک مهر تابان
کرا برجست چشم این شادمانی
کرا خارید کام این ارمغانی
که گفتی شه ز شیرین کی کند یاد
بگو این نامهٔ شه کوریت باد
که فالی زد که این شادی برآمد
که آهی زد که این اندر سر آمد
کدامین طالع این امداد کردهست
که شاه از مستمندان یاد کردهست
پرستاری ز شه بیمار گشتهست
که بخت بی کسان بیدار گشتهست
شکر را آسمان خاری به پا کرد
که خسرو صدقه بخشید فدا کرد
ازین بی شبهه شه را مدعاییست
ز مسکینان طلبکار دعاییست
همیشه خوش ز دور آسمانی
شکر از طالع و شاه از جوانی
پس آنگه نامه شه را بینداخت
ز نرگس یاسمن را ارغوان ساخت
چو لختی ارغوان بر یاسمن کشت
به تلخی پاسخ این نامه بنوشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای بهار و باغ و طبیعت میپردازد. شاعر به تفصیل از گلها، درختان و حال و هوای دلنشین آنها صحبت میکند و به رابطه عشق و زیبایی اشاره میکند. در ادامه، به احساس تلخی و غم ناشی از جدایی و دشمنی پرداخته میشود، از آتش عشق و محنتهای زندگی سخن میگوید. در نهایت، یک نامه از طرف شاه به شیرین میرسد که خبر غمآوری به همراه دارد و او را به سوگواری وادار میکند. شعر به زیبایی و تنوع احساسات بشری در عشق و زندگی میپردازد و به تضاد بین شادی و غم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در بهار زیبا، باغ پر از معانی و زیباییها میشود و اسرار پنهانی خود را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: بهار شیرینی که در آن رازهای زیبایی به گلها میرسد، در دشتی که پر از غم و اندوه است، شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: بهشتی در چشمهاش، نعمتها و زیباییهای فراوانی دارد و روح عیسی در دوران شکوفاییاش در آنجا پنهان شده است.
هوش مصنوعی: فضای این مکان شبیه به خانهی میفروشان است و هوای آن مانند بوی لذیذ شرابنوشان است.
هوش مصنوعی: تمام صحرا پر از لاله و گل است و صدای سرود بلبلان در همه جا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: زبان سوسن از حرف زدن ساکت است، چون صدای دلنشینش گوشها را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: در کنار چشمه و در میان گلهای سرزنده، نور و حرارتی از آب به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: از دل سنگ، لالههای سرخ و آتشین رشد کرده و به بیرون میآیند، مانند شعلههایی که از سنگ جوانه میزنند.
هوش مصنوعی: در بهشت، با رضایت و خوشحالی، کسی که از خاک او میگذرد، عطر موهای حوری را حس میکند.
هوش مصنوعی: گل او به طور کامل به رنگ ارغوانی بود، اما با این حال، حالت و شادابیاش شبیه زعفران بود.
هوش مصنوعی: از زمینش گیاهان به مانند خنجری برآمدهاند که به قصد حمله و آسیب به دل غم و اندوه برافراشته شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در آنجا درختی با سایهای گسترده وجود نداشت، فقط سایهای سیاه و خرد کننده برای او باقی مانده بود.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل، بید مجنون به زمین سجده میکند و زیبایی گلها را عبادت میکند.
هوش مصنوعی: از آن لیوانی که نرگس به من داده، شقایقها هم خورده و به زمین افتادهاند و من نیز سرمست هستم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از آهنگ زیبای شمشاد، سرو هم متوجه شده و از غم خود رها شده است. در واقع، این تصویر به انتقال حس آرامش و راحتی از طرف موزون بودن و زیبایی طبیعت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بیت بیان میکند که هنگام بارش شدید باران، کوهها تحت تأثیر قرار میگیرند و آبهای جاری از آنها سرازیر میشود. در این شرایط، مشکلات و آسیبهایی که به وجود میآید سبب میشود که کوهنوردان نیز به درد و رنج خود معترف شوند و اگرچه در ارتفاعات درگیری وجود دارد، اما نمیتوان منکر سختیهایی که با این حال به وجود میآید، شد.
هوش مصنوعی: چمن به خاطر بادی که وزیده، بوی خوشی مانند عطر دارد و تو گویی که موهای خوشفرم و دلفریب گشوده شدهاند.
هوش مصنوعی: در آن چمن زیبا که گلها و گیاهان شیرینی دارند، مانند شاخ درخت طوبی در باغ بهشت، دختر زیبایی در حال چمنزنی است.
هوش مصنوعی: از قامت زیبای درخت سرو، به شقایقها یاد میدهی که چگونه جلوهگری کنند و از چهرهات روشنایی و زیبایی میتابد.
هوش مصنوعی: از درویش، گل ارغوان که آبش رفته و موهایش مانند سنبل در حال تاب خوردن است.
هوش مصنوعی: موهای آشنای او را با شانه مرتب کرده و بوی سنبل را از باد جدا کرده است.
هوش مصنوعی: دو گل نرگس را با سرمۀ سیاه زینت بخشید و زیبایی چمن را با دو آهو که در علفزار در حال چریدن هستند، به تصویر کشید.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که لبخند و سرخوشی به درون گل برمیگردد و نگاه معشوق اثری شگفتانگیز و جذاب دارد که میتواند دل را تسخیر کند. به نوعی زیبایی و جذابیت بوسهای که در نگاه طرف مقابل نهفته است، احساساتی عمیق را برانگیخته و تأثیری ماندگار بر روح و جان فرد میگذارد.
هوش مصنوعی: آشفتگی و بلای ناگهانی به من حمله کرد؛ مانند تلهای که برای شکار پروانهها گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: دشمن سنگتراش را مست و شاداب کرده و هزاران تبر و چاقو به دستش داده است.
هوش مصنوعی: مصیبت عقل را از دشمن یاد گرفت و به صبر، سخن گفتن را یاد داد.
هوش مصنوعی: در روزی زیبا و دلپذیر، به باغ و گلستان رفتم و دیدم که جاذبههای طبیعی، انسانها را به سوی خود جذب میکنند و زیباییهای آنجا در دسترس همگان قرار دارد.
هوش مصنوعی: در کنار درخت سرو، گاهی آرامش را در آغوش میکشید و گاهی در زیر گل یاسمن، جامی را در دست میگرفت.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی به ظاهری زیبا و دلانگیز اشاره دارد، که شاید او را به خاطر زیباییاش شبیه سرو و یاسمن میداند. این فرد به قدری جذاب است که کسی نمیتواند به سادگی از او چشمپوشی کند، و زیباییاش در وجودش نهفته است.
هوش مصنوعی: تو به درخت سرو و چمن یاد آموختی و شادابی یاسمن را به آنها بخشیدی.
هوش مصنوعی: نرگس از نگاهی که به چشم داشت، فریب دلبری را آموخت و به همین دلیل ظرفیتی از آن نصیبش شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر به زیبایی و جذابیت گیسوانش نگاه کنی، دل را میرباید و حتی اگر بخواهد قلبی را بشکاند، باید به شکل خاصی و با دقت این کار را انجام دهد. در واقع، زیبایی او به قدری تأثیرگذار است که هرکس را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: به زیبایی خود توجه کن و با جذابیتات دیگران را تحت تاثیر قرار بده، زیرا همانطور که بلبل در دل خود شعله عشق را احساس میکند، تو نیز میتوانی اشتیاق و هیجان را در قلب دیگران ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: سرو با صدا و پیام الهی آگاه شد که از روح او خبر دهد و به او فهماند که چه چیزی در دل او نهفته است.
هوش مصنوعی: یک لحظه که جان شیرینش آرام گرفت، میل به شراب دلش را به سمت خود کشاند.
هوش مصنوعی: یکی از آن دختران زیبا به عنوان ساقی آمد و در جامش چیزی ارزشمند و باارزش مانند کیمیای زندگی جاودان را ریخت.
هوش مصنوعی: اندیشهی شعلهور او مانند آتش میسوزاند و روشنیاش به مانند نوری در شب درخشید.
هوش مصنوعی: وقتی لب به میوهای بنفش رنگ میزند، به معنای آن است که زندگی و نعمتهای زیادی در اختیارش قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که آتش از عشق معشوق به وجود آمد، زیبایی و جذابیت او را بیشتر نمایان کرد و شخصیتش نیز شیرینتر شد.
هوش مصنوعی: وقتی که از نوشیدن مکرر خوشحال شد، آهی کشید و گفت: ای بخت، تا کی میخواهی این وضعیت ادامه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: انسانی که در سختیهای زندگی گرفتار است و در نهایت نمیتواند به آرزوهای خود برسد، در واقع به خواستههای دشمنانش دچار ناکامی میشود.
هوش مصنوعی: کجاست آن شیرینی و زیبایی؟ کجاست آن دشت و درهها؟ کجاست آن شیرین و محل مردانگی؟
هوش مصنوعی: کجا ممکن است طعم شیرینی و زهر غم را چشید؟ کجا میتوان شیرینی را با بار سنگین غم بر دوش کشید؟
هوش مصنوعی: کجا میتوان شیرینی و خوشی را یافت؟ این درد و سوز کجا رفت و این صبح و روز کجا است؟
هوش مصنوعی: هیچ آتشی به من آسیب نزده، بلکه این آتش از خودم برمیخیزد و مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: من دشمنی را به دوستی تبدیل کردم و اشتباهات خود را به حساب حق گذاشتم.
هوش مصنوعی: من محبت را از خودخواهی طلبیدم و نام آگاهی را به مستی نسبت دادم.
هوش مصنوعی: من به وفاداری خود ادامه دادم، اما در مقابل بیوفایی، نتیجهاش این شد که به دنبال بدیهایی رفتم که سزاوارم بود.
هوش مصنوعی: روزهای تلخ در کنار شیرینیهای زندگی، همچنان میتوانند در دل انسان زنده بمانند. به همین ترتیب، حتی وقتی که شیرینیها در زندگی ما وجود دارند، تلخیها نیز جایی برای خود دارند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: گاهی انصاف به خرج دادی و پرسیدی این چه راهی است که به دیگران میبندند و به خاطر خود گناهکار، دیگران را مقصر میکنند.
هوش مصنوعی: تو شکارچی هستی که تلهای نمیگذاری تا طعمهات به دور از غرور و فخرفروشی به دام بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر صیاد، گنهکار را به دام انداخت، چرا بیگناه را مورد مواخذه قرار میدهی؟
هوش مصنوعی: اگر تو نتوانی به کسی که تشنه است، از آب شفاف جرعهای بخوری، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر درهم و آشفته شوی، این به هیچ وجه درست نیست، چرا که نه گناه تشنه است و نه گناه آب.
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه میشوی که ممکن است به گوشهای بروی، اما ارزش واقعی آن را نمیتوان با یک بخش کوچک سنجید.
هوش مصنوعی: وقتی کسی از او به دستاوردی نرسد، پشیمان خواهد شد؛ حتی اگر به سودی برساند، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی شمعی در دستانت باشد و نورش شب را روشن کند، انگار که چهرهام به روشنی خورشید در روز میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر در جمعی کسی تنها بماند و محفل را ترک کند، بهتر است که دلت بسوزد تا اینکه او بسوزد.
هوش مصنوعی: اگر برای تسکین دل خود به عذرخواهی دست بزنی، این کار فقط به مانند پوششی برای زخمهای خودت میماند.
هوش مصنوعی: هرچند که از اندوه قلبم زخم شده، اما شکرگزارم که به خودم رسیدگی کردم.
هوش مصنوعی: من کالاهایم را از دزد پنهان کردم و راه دزدی را به سوی گنج خود مسدود کردم.
هوش مصنوعی: من به کسانی که در باغ گل مشغول به کار هستند، آرزو و هوس خود را گفتم و در دل خود تصمیمی گرفتم و آن را شکستم.
هوش مصنوعی: من چنگال شاهین را بستم و اجازه ندادم که دراج، گنج و جواهرات را به تاراج ببرد.
هوش مصنوعی: در دل شب، غنچهای را پنهان کردم و از دستان شیر، آهویی را گرفتم.
هوش مصنوعی: مواظب دشمنان خونی شدم و از میوههای شیرین و خوشمزه مراقبت کردم تا از مواد اعتیادآور و مضر دور باشم.
هوش مصنوعی: او با خود میگفت و در حال پرسه زنی بود که ناگهان آتشی از دشت به سمت خرمنش آمد.
هوش مصنوعی: سواری مانند جرقهای از آتش، از پیش خسرو به سوی شیرین آمده است.
هوش مصنوعی: او در دستش نامهای دارد که حاوی پیامی دردناک و آشفته است.
هوش مصنوعی: عباراتی که به زهر آلوده شدهاند، مانند پیکانی هستند که آتش را به آتش میافزایند و بر دامن میزنند.
هوش مصنوعی: پیامهایی که به ما میرسند، مانند شمشیر تیزی هستند که میتوانند در دل نفوذ کرده و احساسات عمیق و دردناک را برانگیزند.
هوش مصنوعی: وقتی شیرین نامه را مشاهده کرد، دلش از شوق و هیجان به تپش افتاد و مانند نامهای که پیچیده میشود، به خود پیچید.
هوش مصنوعی: به دوستان گفت جشن بگیرید ای غمزدگان، چرا که نامهای از دوستان به سمت شما رسیده است.
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی آب حیات است، مانند کسی است که در شب تاریک به دنبال روشنایی خورشید میگردد.
هوش مصنوعی: کسی که برازنده چشمهایش این شادی است، چه کسی میتواند کامش را از این هدیه بگیرد؟
هوش مصنوعی: کسی که میگوید محبوب از یاد میرود، بگو که این نامه تبدیل به سندی برای نادانی اوست.
هوش مصنوعی: فال زده شد که این شادی به وجود آمد، و همچنین آهی کشیده شد که این همه ماجرا به پایان رسید.
هوش مصنوعی: کدام تقدیر و سرنوشت این کمک به من کرده است که پادشاه به یاد نیازمندان و فقرا افتاده است؟
هوش مصنوعی: پرستاری از کسی که بیمار شده است، نشاندهنده این است که شانس و بخت کسانی که هیچکس را ندارند، دوباره به حرکت درآمده و فعال شده است.
هوش مصنوعی: آسمان دلی جان را به شکرگذاری به پا آورد، چرا که خسرو برای دیگران بخششی انجام داد و جانش را فدای محبت کرد.
هوش مصنوعی: بدون شک، پادشاهی خواستهای دارد و از فقیران دعا و درخواست کمک میکند.
هوش مصنوعی: همیشه از دور خوشحالی و لذت را احساس میکنم که به خاطر خوش شانسی و جوانیام است.
هوش مصنوعی: سپس نامهٔ پادشاه را به یاد نرگس و یاسمن، به رنگ ارغوانی تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: اندکی بعد، وقتی گل ارغوان بر یاسمن سایه انداخت، با تلخی به این پیام پاسخ داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.