گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » ساقی نامه

 

قدح گیر با دست بیضای خود

تنک‌ظرف میخواره کن آزمود

طغرل احراری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۸ - کلاغ و روباه

 

به آواز کردن دهان برگشود

شکارش بیُفتاد و روبَه ربود

ایرج میرزا
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

به هندوستان پول هر قدر بود

ربودند پیش از تو آن را رُنود

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

مرا تاکنون خودنمایی نبود

حقیقت شنو خودستایی چه سود

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - به یاد عشقی

 

زکامش برون جست مانند دود

تنوره‌زنان‌، شعله‌های کبود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - به یاد عشقی

 

یکی تازه گل اندر آن باغ بود

به بیغارهٔ خر زبان برگشود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

کمرگاه کوهی‌بر آن کوچه بود

به کوه اندر آمد جوانمرد زود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

به هر معنی از این معانی که بود

نبایست خونریز را کشت زود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه

 

همش‌ نیکویی کرد و احسان نمود

به نامرد نیکی و احسان چه سود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی

 

به جایی کجا آسمانی سرود

به گوش آید از این سپهر کبود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

به دوش بنفشه ردای کبود

به فرق سمنبر ز الماس‌، خود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

ز بهر من ایدر چه حاصل شود؟

چه خانی بیاید چه خانی رود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه

 

بر مصریان گربه مسجود بود

همان جغد را قوم آتن ستود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق

 

لبانش چو جزع یمانی کبود

رخانش چو پیروزهٔ نابسود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۹ - خرس و امرود

 

ز هر برگ، رخشان یکی آمرود

چو نجم ثریا زچرخ کبود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۳ - کوشش و امید ترجمه از یک قطعه فرانسه

 

بسی کند و کاوید و کوشش نمود

کز آن سنگ خارا رهی برگشود

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
sunny dark_mode