بُد اندر حدود چغاخور، لُری
لری غولدنگی، چغاله خوری
بدش، بختیاریوش، آلفتهنام
وز آلفتگی بخت یارش مدام
ز نادانی و خست و عشق پیل
مثل بود در بین ایل جلیل
زنی داشت کدبانو و خوشمزه
ز جمله جهان عاشق خربزه
ولی دایم از دست شوهر بهرنج
چو گنجینه از دست مار شکنج
خدا داده بودش از آن شوی نیز
نر و ماده بس کرهٔ خرد و ریز
یکی سال، فالیز لر شد خراب
که آلفته آن را نداد ایچ آب
درآمد پس تیر، مرداد ماه
ز لر کُرّگان خاست فریاد و آه
زن لر بدوگفت با حال زار
چه سازیم امسال بیسبز بار
ز تو سر زد ای ابله خر، بزه
که امسال ماندیم بیخربزه
خود این سرزنش کار آلفته ساخت
مر او را بهٔکبار آشفته ساخت
زخاکچغاخورچغکوارجست
پیاده سوی اصفهان رخت بست
به خودگفت تاکم کنم قهر زن
روم خربزه آرم از بهر زن
به گرگاب رفت و دو روزی بماند
وز آنجا بهسوی چغاخور براند
یکی بار خربوزه همراه داشت
ز بار گران ناله و آه داشت
به تدبیر خود را سبک بارکرد
به هر دهقدم یکدو خربوزه خورد
نگهداشت خربوزهٔ خوب را
درشت و گرانسنگ و مرغوب را
که گر دین و ایمان من میرود
وگر جان شیرین ز تن میرود
من این آخرین هدیه را پیش زن
برم تا بدانند طفلان من
کهآلفته را هستغیرتبسی
ندارد چو آلفته غیرت کسی
چو شد چند فرسنگ بیرون ز راه
هوا گشت تفتیده در گرمگاه
اگرچه برونسو سبکبار بود
ولیک از درونسو پر آزار بود
ز بیم زن ارچه دهان روزه داشت
ولیکن شکم داغ خربوزه داشت
ازین حال آلفته بیتاب شد
ز تاب حرارت دلش آب شد
نگه کرد خربوزهای دید تر
خوشاندام و زرّین چو بالشت زر
برآورد چاقو ولی یکه خورد
نهیبزن اندر دلش سکه خورد
به خود گفت: آلفته غیرتنمای
به نزدیک مردم حمیتنمای
سر و همسرانت همه نامجوی
نگهدار نزدیکشان آبروی
پس آنگاه فکری به مغز آمدش
که ارمان خربوزه آسان شدش
بهخودگفت یاران سفر می کنند
ازین راه دایم گذر می کنند
ازین خربزه من ببرّم کمی
به پهنای دینار یا درهمی
کز اینجای چون مردمان بگذرند
بر این خوردن خربزه بنگرند
بگویند از اینجا گذشتست خان
شود آبرویم فزون زین نشان
سپس حملهورگشت بر خربزه
بخورد آنچه را یافت زان خوشمزه
بینداخت آن پوستهای دراز
بر آن مانده از مغز بسیار باز
چوآن خورد لختی توقف نمود
ازبن کاو شدهخانبهخود پفنمود!
شکمبارهٔ پر هوا و هوس
بدین رای نستوده ننموده بس
به خود گفت آن را به دندان زنم
که گوبند خان چاکری داشت هم
درافتاد بر پوستها چون هژبر
به دندان زد آن پوستهای سطبر
چو از گوشت آن پوستها شد تهی
بیفکند و شد چند گامی رهی
به خود گفت خان اسب هم داشته
که از خربزه پوست نگذاشته
چو این نور الهامش از مغز تافت
از آن پوستهاکس نشانی نیافت
مگر دل ندادش کزان بگذرد
وزان پوستها رنج و زحمت برد
پس آنگه بپا خاست چون نرّهشیر
که پوید سوی خانه و زن، دلیر
نگه کرد و آن تخم خربوزه دید
ز رنگ خوش آن دلش بردمید
به خود گفت هر چیز در عالمست
ز بهر نشاط بنیآدمست
من این نقشهایی که بستم همه
نبودند جز یافه و دمدمه
چهحاصل که این تخم مانم بجای
که گویند خان هشته آنجای پای
ز بهر من ایدر چه حاصل شود؟
چه خانی بیاید چه خانی رود
چو دلرا بهجاروب اندیشه رفت
همی خورد آن تخم و با خویش گفت
همان به که گویند از این دهکده
«نه خانی اویده نه خانی رده»
چو ازکف برون شد مهار هوس
رهایی نیابد ازو هیچ کس
سوارش اگر دشمن است ار که دوست
برد تا بدان جا که دلخواه اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان مردی به نام آلفته روایت میشود که در منطقه چغاخور زندگی میکند و همسری به نام بد دارد. آلفته به خاطر کمبود خربزه در سال جاری از همسرش مورد سرزنش قرار میگیرد و به دلیل این مشکل به سفر میرود تا خربزهای برای همسرش بیاورد. در مسیر، او با چالشهایی مواجه میشود و در نهایت تصمیم میگیرد تا از خربزهای که همراه دارد، مقداری بخورد و پوست آن را دور بیندازد. این داستان به نوعی به مسأله غیرت و تلاشهای او برای حفظ آبرو و اعتبارش اشاره دارد و نشاندهنده درگیریهای احساسی او در قبال همسر و جامعهاش است. آلفته با خوردن خربزه و بیتوجهی به پوست آن، دچار عذاب وجدان میشود و خود را در تضاد با ارزشهایی که برایش مهم است، مییابد. در نهایت، او در تلاش برای یافتن آرامش و حل مشکلاتش، به تفکر درباره زندگی و انتخابهای خود مشغول میشود.
هوش مصنوعی: در اطراف چغاخور، لریها (قوم لُر) با صدای زیبا و شاداب آواز میخوانند و چغالهها را میخورند.
هوش مصنوعی: بدش به معنای شاد و خوشبخت است و بختیاریوش به فردی اشاره دارد که از خوشبختی و رویدادهای خوب بهرهمند است. در اینجا، اشاره شده که فرد هرگز از لطف و خوشی های زندگی خالی نیست و همیشه در حال تجربه شادی و خوشبختی است.
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی، ترس و عشق، مانند فیل است که در میان قوم بزرگ و با جلالی قرار دارد.
هوش مصنوعی: زنی داشت که در کارها ماهر و آشپزی فوقالعاده بود و از همه دنیا به خربزه عشق میورزید.
هوش مصنوعی: زن همیشه از دست شوهرش در رنج است، مانند گنجینهای که از دست ماری در تنگنا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: خدا به او چیزی داده بود که از آن شوهر و زن نیز به وجود میآید و فرزندان کوچک و لطیفی از آنان زاده میشوند.
هوش مصنوعی: در یک سال، آبی که باید به یک گیاه برسد خشک و خراب شد و آن گیاه نتوانست از آب بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: در تیرماه، مرداد که فرا رسید، صدای ناله و فریادی از سوی لرها بلند شد.
هوش مصنوعی: زن لر با حال پریشان گفت: چه کاری میتوانیم بکنیم که امسال بیمحصول و سبزی سپری شود؟
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی تو، ای احمق، ما امسال بدون خربزه ماندیم.
هوش مصنوعی: این سرزنشها به خودش آسیب میزند و او را چندین بار ناآرام کرده است.
هوش مصنوعی: از خاک چغاخور، همچون پرنده کوچک، بهصورت پیاده به سمت اصفهان رفت و سفر خود را آغاز کرد.
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که بهتر است قهر را پایان دهم و برای دلخوشی زن، خربزهای بیاورم.
هوش مصنوعی: او به منطقه گرگاب رفت و دو روز在那里 ماند و سپس به سمت چغاخور حرکت کرد.
هوش مصنوعی: شخصی یک بار خربزه با خود داشت که به خاطر سنگینی بارش، ناچار به ناله و آه کشیدن بود.
هوش مصنوعی: با برنامهریزی مناسب، خودش را از بار سنگین زندگی رها کرد و در هر ده قدم، یک یا دو خربزه نوش جان کرد.
هوش مصنوعی: حفظ و نگهداری خربزههای خوب و باکیفیت که بزرگ و گرانقیمت هستند، اهمیت زیادی دارد.
هوش مصنوعی: اگر دین و ایمان من از بین برود و یا جان شیرینم از بدنم جدا شود، مهم نیست.
هوش مصنوعی: من این آخرین هدیه را نزد همسرم میبرم تا بچههایم بدانند.
هوش مصنوعی: آدمی که غیرت دارد، از دیگران بیشتر به این ویژگی اهمیت میدهد. کسانی که غیرت دارند، نسبت به خود و روابطشان حساستر و مراقبتر هستند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه چندین فرسنگ از مسیر فاصله گرفتند، هوا در مکان گرم بسیار داغ و سوزان شد.
هوش مصنوعی: اگرچه او از لحاظ ظاهری و بیرونی هیچ بار و سنگینی نداشت، اما در درونش احساسات و مشکلات زیادی را تحمل میکرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زن به خاطر ترس، روزهاش را حفظ کرده بود و دهانش چیزی نمیخورد، اما دلش به شدت خواهان خربوزه بود و شکم او از این خواسته ملتهب بود.
هوش مصنوعی: از وضعیت عشق و احساس درونی خود بیقرار شد و بهخاطر شدت عشقش، قلبش مانند آب به جوش آمد.
هوش مصنوعی: او به خربزهای نگاه کرد و مشاهده کرد که چقدر خوشفرم و زیباست، مانند بالش طلا.
هوش مصنوعی: چاقو به سمت کسی دراز شد، اما ناگهان ضربهای به دل او وارد شد و ترس و وحشت او را فرا گرفت.
هوش مصنوعی: به خود گفت: ای غیرت، خودت را نشان بده و در جمع مردم از غیرت و شجاعت خود دفاع کن.
هوش مصنوعی: همه کسانی که به تو وابسته هستند، باید از حرمت و آبرو محافظت کنند و از با هم بودنشان لذت ببرند.
هوش مصنوعی: سپس به ذهنش رسید که دستیابی به آرزویش مانند رسیدن به خربزهای رسیده و آسان شده است.
هوش مصنوعی: او به خود گفت که دوستانش از این مسیر سفر میکنند و همیشه در حال عبور از این راه هستند.
هوش مصنوعی: از این خربزه اگر بخواهم مقداری بردارم، میخواهم به اندازهی عرض یک دینار یا درهم باشد.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که وقتی مردم از جایی عبور کنند و در حال گذراندن وقت باشند، بیشتر توجهشان به لذتها و تجربیات موجود در اطراف میشود. در اینجا، به خوردن خربزه به عنوان یک مثال از لذتهای ساده و طبیعی زندگی اشاره شده است. به عبارت دیگر، انسانها در مسیر زندگی بیشتر به خواستهها و لذتهای آنی توجه میکنند.
هوش مصنوعی: میگویند او از اینجا عبور کرده است، بنابراین اعتبار و آبرویم بیشتر از این نشانه خواهد بود.
هوش مصنوعی: سپس به سمت خربزه رفت و هر چیزی را که پیدا کرد، از آن لذت برد.
هوش مصنوعی: آن پوستهای بلند و دراز را که پر از مغز و محتوا بودند، به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: پس از آنکه کمی از آن خوراک خورد، لحظهای ایستاد و از آنجا که به خودش رسید، احساس سرخوشی و شادی کرد.
هوش مصنوعی: کسی که شکم او پر از آرزوها و هوسهای بیپایه است، به این باور نمیرسد که این وضعیت ناپسند و نادرست است.
هوش مصنوعی: او به خود گفت که این مسأله را با دندان محکم بگیرم، زیرا گوبند خان نیز چاکری داشت.
هوش مصنوعی: او مانند هژبری که به شکار میرود، به پوستها حمله کرد و به دندان گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که پوستها از گوشت خالی شدند، آنها را دور میاندازد و چند قدم از آن فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: به خود گفت که خان، حتی اسب هم دارد ولی از پوست خربزه کنارهگیری نکرده است.
هوش مصنوعی: وقتی نور الهامش از وجودش تابید، نتوانست هیچ نشانهای از آن پوستها را پیدا کند.
هوش مصنوعی: آیا او دل خود را به کسی داده است که از آن بگذرد و از آن پوستها رنج و زحمت ببرد؟
هوش مصنوعی: سپس مانند یک شیر نر، با قدرت و شجاعت به سمت خانه و همسرش حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او به رنگ زیبا و دلنشین تخم خربزه نگاه کرد و دلش را به سوی آن کشید.
هوش مصنوعی: او به خود گفت که هر چیزی در این دنیا برای شادی و خوشحالی انسانها وجود دارد.
هوش مصنوعی: من تمامی تصاویری که ساختهام تنها بازتابی از زینت و زیباییهای ظاهری هستند و در واقع هیچ عمق و حقیقتی ندارند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که چه فایدهای دارد که من به مانند دانهای در جا بمانم، در حالی که دیگران میگویند که من در مکانی بالا و مهم قرار دارم. در واقع، اشاره به بیفایده بودن وضعیت و عدم پیشرفت شخص دارد.
هوش مصنوعی: برای من در اینجا چه عایدی خواهد بود؟ آمدن یا رفتن یک خان چه تغییری ایجاد میکند؟
هوش مصنوعی: وقتی فکر و اندیشه به دل انسان راه پیدا میکند، آن دل تحت تأثیر قرار میگیرد و با خود میگوید که این تفکرات درونش شکل گرفتهاند.
همان بهتر که در این دهکده بگویند نه خانی آمده نه خانی رفته.
هوش مصنوعی: زمانی که کنترل و هدایت خواستهها و تمایلات از دست برود، هیچکس نمیتواند از آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که سوار، دشمن یا دوست باشد، او را به جایی میبرد که به خواستهی خود برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.