جهان سر بسر از فراز و نشیب
یکی کارخانهاست با رنگ و زیب
که در نوبهاران بجنبد ز جای
نگرداند این چرخ را جز خدای
بسی کارگر اندر آن کارگاه
بکوشند بیمزد و بی دادخواه
یکی بسّدین حله آرایدا
دگر زُمردین خیمه پیرایدا
بر آن کارگر قوم بیدادرس
بسوزد دل ابر در هر نفس
از آن سوختن آتشی برجهد
بههر لحظه بانگی قوی دردهد
ز بالا همی برخروشد به خشم
یکی سیل کرده روان از دو چشم
بیاید دمان از بر کوهسار
غریونده چون مردم سوگوار
رخ زرد خیری بشوید به آب
به زخم گل سرخ ریزدگلاب
نهالان بیارند پیشش نماز
گلان سر به پایش بسایند باز
بر آن رنجبر قوم گرید به درد
برآرد ز دل هر زمان باد سرد
یکی شورش سخت پیدا شود
زمانه پرآشوب و غوغا شود
به تک لاله خونین علامت به چنگ
شقایق به بر صدرهٔ سرخ رنگ
به دوش بنفشه ردای کبود
به فرق سمنبر ز الماس، خود
چو خورشید رخشنده بیند به خاک
برافروزدش خاطر تابناک
بر انگیزد اندر زمان باد را
که بنشاند آن شور و فریاد را
رود باد و گوید که خورشید گفت:
که فرّ بزرگی نشاید نهفت
فری زین مهین جنبش و جوشتان
نخواهیم کردن فراموشتان
چو ابر این ببیند سبکسر شود
بههر لحظه غوغاش کمتر شود
دو چشم ازگرستن ببندد همی
به صد شادکامی بخندد همی
رود ابر و باد از قفایش دوان
کند روی،خورشید روشنروان
نوازش کندشان چو دانا پزشگ
کند خشک از دیدگانشان سرشگ
کند گرم دلشان همه یکسره
دهدشان زر ناب و سیم سره
دگر ره پی کار و کوشش روند
زمانی ز شغل و عمل نغنوند
چنین تاگشاید مه تیر رخت
کمان گردد از بار، پشت درخت
شود گرد محصول هر کارگر
کند عرضه هر کارگاهی هنر
رخ سیب سرخ و رخ نار زرد
نه آن یک ز شادی نه این یک ز درد
به مرداد و شهریور و مهرماه
فروشند کالای این کارگاه
ز انجیر و از نار غرقه به خون
ز امرود و از آلوی گونه گون
چه از سبز بارو چه از سرخبار
بههر سو بهم چیده بینی هزار
فروشندگان از صغیر وکبیر
شوند و رسد نوبت تاک پیر
بخم کرده بالا و دیده پر آب
به دستاندرش عقدی از لعل ناب
همانا که از لعل بایستهتر
ز در و ز یاقوت شایستهتر
اگر لعل صد خاصیت داشتی
خردمندش انگور پنداشتی
درآید سپس آبی زردپوش
یکی نرم پشمینهچوخا بهدوش
نهان کرده یکپایو سر برده پیش
ز بیم خزان گرد گشته به خویش
درآیند پس باد رنگ و ترنج
دو دیده پرآب و دو رخ پر شکنج
رخان زرد و تبخاله بر گرد لب
گرانوار و سنگینسر از تاب تب
کجا بنگرد ابر آبان مهی
به روی ترنج و به چهر بهی
بگوید به باد اینت بیداد مهر
بر این زرد رویان تفتیده چهر
که تا ما برفتیم بیرون ز دشت
برین کارگرپیشگان چون گذشت
شود باد همداستان ابر را
به دشنه زند گردن صبر را
خروشان ز بالا شود سوی پست
پس پشت اوابر چون پیل مست
دگر ره بپوشد رخ ازبیم، شید
شود چهرهٔ آسمان ناپدید
به یغما رود جمله کالای مهر
چکد اشک حسرت ز چشم سپهر
پریشان شود روزگار چمن
دی آید یکی درع رویین به تن
ز بیداد دی باغ گردد خراب
شود زرد رخسارهٔ آفتاب
جهان ای پسر نیست جای درنگ
اگر قیصر روس، اگر شاه زنگ
نپاید همی برکس این ساز و برگ
جوانیاست، پیریاستو آنگاه مرگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن تغییرات و ناپایداریهای زندگی انسانها در جهان است. شاعر به کارگاه بزرگ هستی اشاره میکند که پر از زیبایی و رنگ است و از خداوند به عنوان تنها نیرویی که میتواند چرخهای این کارگاه را بچرخاند، یاد میکند. افراد زیادی در این کارگاه سخت کوشیده و بیمزد تلاش میکنند.
شاعر به تاثیر احساسات و مصائب انسانها اشاره میکند؛ چگونه کارگران با دل سوخته و بدون دادخواهی به زندگی ادامه میدهند و در نهایت با درد و رنج مواجه هستند. نالهها و فریادهایی به گوش میرسد و با تغییرات فصلها، احساسات مختلفی مانند شادی و غم نمایان میشوند. به تدریج، طبیعت در مییابد که باید آرامش را به وجود آورد و زندگی را ادامه دهد.
در ادامه، شاعر به تجلی و برداشت محصولات یاد میکند و از نعمتهای زمین سخن میگوید. اما در نهایت، با فرا رسیدن زمان ناخوشی و زمستان، همه چیز به هم میریزد و زندگی دچار اختلال میشود. او به اشاراتی درباره گذر زمان و عدم پایداری عمر انسان نیز میپردازد و در نهایت یادآوری میکند که دنیا هیچگاه مکانی برای توقف نیست و سرانجام همه به پیری و مرگ میرسند.
هوش مصنوعی: دنیا به طور کلی مانند یک کارگاه است که پر از تغییرات و نوسانات است و همچنین زیبا و رنگارنگ میباشد.
هوش مصنوعی: در بهار اگر حرکتی رخ دهد و چرخ فلک به دور خود نچرخد، تنها به اراده خداوند این امر ممکن است.
هوش مصنوعی: در آن کارگاه بسیاری از کارگران سخت تلاش میکنند، اما هیچ پاداشی نمیگیرند و کسی هم صدای اعتراضشان را نمیشنود.
هوش مصنوعی: یکی در حلهای زیبا به خود آراسته، دیگری نیز با زینتهای نفیس به خیمهاش آراسته است.
هوش مصنوعی: دل ابر در هر لحظه برای آن کارگر بیپناه و نادیده دلسوخته میشود.
هوش مصنوعی: آتشی از آن سو میسوزد و هر لحظه صدای بلندی از خود صادر میکند.
هوش مصنوعی: از بالا، یک سیل خشمگین به راه میافتد و از دو چشم جاری میشود.
هوش مصنوعی: بیا که زمان، بر فراز کوهها، همانند مردم محزون و عزادار، صدا برآورد.
هوش مصنوعی: چهرهی زرد کسی به کمک آب شسته میشود و به جای آن، گلابی از گل سرخ بر زخمها میریزد.
هوش مصنوعی: در حضور او، جوانههای گل به خاک میافتند و سر و پایش را بوسه میزنند.
هوش مصنوعی: آدمی که در زحمت و مشقت است، بر درد و غم خود گریه میکند و هر زمان که باد سردی میوزد، احساس درد و رنجش را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: زمانی فرا میرسد که هرج و مرج و آشوب در دنیا بیداد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و شکوه لالهی سرخ که نماد شجاعت و عشق است اشاره شده است. لالهی خونین به عنوان نشان و نشانهای از احساسات عمیق و رنج و آرزوها در کنار شقایق، که خود نمادی از زیبایی و زندگی است، به تصویر کشیده میشود. در کل، این تصویرگری به احساسات انسانی و ارتباط عاطفی عمیق با طبیعت و رنگها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بنفشه بر دوش دارد ردای آبی، و بر سر سمنبر، از الماس ساخته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان خود را بر روی زمین ببیند، دلش به شادی میتپد و روشناییاش افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: زمانی که باد جوانهها را به حرکت در میآورد، میتواند آن شور و هیجان را نیز آرام کند.
هوش مصنوعی: باد در حال حرکت است و میگوید که خورشید فرمود: بزرگترین عظمتها را هم نباید پنهان کرد.
هوش مصنوعی: ما از جنبش و تحرک این زمین و عالم فریاد نمیزنیم، زیرا فراموش کردیم که شما را به یاد بیاوریم.
هوش مصنوعی: وقتی ابر این وضعیت را ببیند، بیمقدمه و بیفکری آرام میشود و هر لحظه از شدت هیجان او کاسته میشود.
هوش مصنوعی: دو چشم، از شدت گرسنگی میبندد و با وجود این، به زندگی شاد و خوشحال میخندد.
هوش مصنوعی: ابر و باد به سرعت از دامن این کوه بالا میروند و باعث میشوند که نور خورشید با درخشش تابان خود، دنیا را روشن کند.
هوش مصنوعی: چشمهایشان را به همانگونه که یک پزشک با درایت به درمان میپردازد، نوازش و آرامش میبخشد و اشکهای خشکیدهشان را به جریان میاندازد.
هوش مصنوعی: دلهایشان را گرم میکند و تماماً به آنها طلا و نقره باارزش میدهد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که به دنبال کار و تلاش هستند، زمانی به اهداف خود میرسند که از شغل و فعالیت خود به خوبی استفاده کنند و به آن اهمیت دهند.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف زیبایی و شگفتیهای طبیعت میپردازد، به طوری که میتوان تصویر کرد که نور ماه مانند یک تیر از کمان درخشان است و در پشت درختان به طرز دلنشینی نمایان میشود. زیبایی و ظرافتی که در این تصویر نهفته است، احساس شگفتی را در دل بیننده ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: محصول هر کارگر به همت و تلاش او بستگی دارد و هر کارگاهی با هنر و مهارتش، هنر و کیفیت کار را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چهرهی سفید و خوشرنگ سیب قرمز و چهرهی زرد رنگ نارنج به این معنا نیست که یکی از خوشحالی و دیگری از ناراحتی میباشد.
هوش مصنوعی: در ماههای مرداد، شهریور و مهر، محصولات این کارگاه به فروش میرسند.
هوش مصنوعی: از انجیر و نار، غرق در خون، و از امرود و آلو با رنگهای مختلف.
هوش مصنوعی: در هر گوشه و کناری، چه در فضای سبز و چه در فضای قرمز، میتوانی هزاران رنگ و حالت متفاوت را مشاهده کنی که به طرز زیبایی کنار هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: فروشندگان از هر سن و سالی به بازار میآیند و روزی هم نوبت به فروش تاکهای پیر میرسد.
هوش مصنوعی: او سرش را بالا برده و با چشمانی پر از اشک بهدستدارانش دُرّی از لعل (سنگ قیمتی) تقدیم کرده است.
هوش مصنوعی: راستش این است که از لعل زیباتر و از یاقوت مناسبتر وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر سنگ قیمتی مانند لعل ویژگیهای زیادی داشت، عاقل آن را به جای دیگر نمیگرفت و به انگور تشبیه نمیکرد.
هوش مصنوعی: سپس یکی با لباس زرد و نرمی از پشم، آمده و چوقا به دوش دارد.
هوش مصنوعی: کسی در خفا و پنهانی، بخشی از خود را در جایی مخفی کرده و به دلیل ترس از فصل سرد، به خود دراز کرده و گردیده است.
هوش مصنوعی: باد به همراه خود زیبایی و تغییرات را میآورد و دو چشم پرآب و دو چهره پر از چین و چروک را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چهرهاش زرد و بیمارگونه است و لبهایش سنگین و درهم است، گویی اثر تب بر او سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: کجا ابر بارانی میتواند بر روی میوه ترنج و چهره زیبا نگاه کند؟
هوش مصنوعی: بگو به باد که این ظلم تو باعث رنج و عذاب کسانی است که چهرهاشان در اثر گرمای شدید و آفتاب سوخته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی ما از این دشت خارج شدیم، کارگران و کسانی که در اینجا مشغول کار بودند، همچنان در حال عبور و مرور بودند.
هوش مصنوعی: باد به کمک ابر میآید و با دشنهای که در دست دارد، صبر را به بریدن وادار میکند.
هوش مصنوعی: جریان آب به شدت از بالا به سمت پایین حرکت میکند، و پشت اوابر (پوششهای باران) مانند یک فیل سرمست به سمت پایین روان است.
هوش مصنوعی: در آینده، چهره آسمان به خاطر ترس از بین خواهد رفت و با این حال، روشنی و شادابی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: تمامی داراییهای عشق از بین میرود و آسمان از چشمانش اشک حسرت میریزد.
هوش مصنوعی: اگر روزگار چمن آشفته و ناامن شود، روزی یک شخص با لباس زرهی وارد میشود.
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستم، باغ خشک و خراب میشود و چهرهٔ آفتاب نیز زرد و بیروح میگردد.
هوش مصنوعی: دنیا، پسرم، جای توقف و معطلی نیست؛ حتی اگر قیصر روس باشد یا شاه زنگ.
هوش مصنوعی: این دنیا و جوانی ماندگار نیست و به سرعت به پیری و سپس مرگ میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.