گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

خاک را پیل چرخ کرده مغاک

به چنین پیل گل ندارد باک؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

روز باشد که صد شکوفه پاک

از غبار حسد فتد بر خاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۸ - آغاز داستان بهرام

 

گوهر فطرتش بماند پاک

از بخار زمین و خشگی خاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران

 

شیر و گور اوفتاد و گشت هلاک

تیر تا پَر نشست در دل خاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش

 

تو ز پرسش رهی و من ز هلاک

زاد سروی نیوفتد بر خاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرام‌گور را به مهمانی

 

داد سرهنگ بوسه بر سر خاک

رفت و زنگار کرد از آینه پاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام‌گور

 

لشگری بیشتر ز ریگ و ز خاک

گشت از صدمهای خویش هلاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد

 

تا بوَد در نشاط‌خانهٔ خاک

ز اختران ِ فلک ندارد باک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکر‌کشی خاقان چین بار دوم

 

رستنی سر برون زد از دل خاک

زنگ خورشید گشت از آینه پاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

کز صنم خانه‌های گنبد خاک

دور شو کز تو دور باد هلاک

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

مادر خون ز جور مادر خاک

کرد خود را به درد و رنج هلاک

نظامی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضا یمدحه

 

خاک بر سر نهاد خصم تو تاک

چرخ پیشت نهاد سر برخاک

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان

 

او مبراست از «هنا» و «هناک»

ز اول فکر و آخر ادراک

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان

 

خاک را نیست ره به عالم پاک

جان مگر هم به جان کند ادراک

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت

 

تن و جانش چنان مطهر و پاک

که تو گفتی نداشت بهره ز خاک

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴ - در بیان آنکه ظاهر آدم محسوس است و مجسم، مقامش هم لایق او باشد محسوس و مجسم و روح را که معنوی است و بیچون مقامش هم معنوی و بیچون باشد. آسمان و زمین خانۀ اجسام است و عالم بیچون که اصل هستیهاست مقام ارواح است پس این عالم آخر باشد و عالم آخرت سرا از آن جهت پیغامبر علیه السلام جسم را مرکب خواند که نفسک مطیتک فارفق بها پس عیسی علیه السلام بر این صورت نرفته باشد بر آسمانی رفته باشد که آن بر این حاکم است و آن آسمان انوار و صفات خداست. و در تقریر آنکه شرط است دوبار زائیدن آدمی را یکی از مادر و بار دیگر از تن و هستی خود. تن مثال بیضه است گوهر آدمی باید که در این بیضه مرغی شود از گرمی عشق و از تن بیرون آید و در جهان جاویدان جان که عالم لامکان است پران شود که اگر مرغ ایمان او از هستی او نزاید حکم سقط گرفته باشد از او کاری نیاید و ابداً محجوب ماند که و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی.

 

همچو از معدنی که آری خاک

بود آمیخته بنقرۀ پاک

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۱
sunny dark_mode