چون برآمد ز ماه تا ماهی
نام بهرام در شهنشاهی
دل قوی شد بزرگواران را
زنده شد نام نامداران را
زردگوشان به گوشهها مردند
سر به آب سیه فرو بردند
بود پیری بزرگ نرسی نام
هم لقب با برادر بهرام
هم قویرای و هم تماماندیش
کارها را شناخته پس و پیش
نسلش از نسل شاهدارا بود
وین نه پنهان که آشکارا بود
شاه ازو یک زمان نبودی دور
شاه را هم رفیق و هم دستور
سه پسر داشت اوی و هر پسری
بهسر خویش عالَم هنری
آنکه مِه بود ازآن سه فرزندش
نام کرده پدر زراوندش
شه عیارش یکی به صد کرده
موبد موبدان خود کرده
غایتاندیش بود و راهشناس
پارساییش را نبود قیاس
وان دگر مشرف ممالک بود
باجخواه همه مسالک بود
کرده شاه از درستی قلمش
نافذالامر جمله عجمش
وآن سه دیگر به شغل شهر و سپاه
نایب خاصتر به حضرت شاه
شه بر ایشان عمل رها کرده
عاملان با عمل وفا کرده
او همهشب به باده بزمافروز
عاملانش به کار خود همه روز
آسیاوار گرد خود میتاخت
هرچه اندوخت باز میانداخت
گِردِ عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشهها ز بهر تراش
گفت هرکس که مست شد بهرام
دین به دینار داد و تیغ به جام
با حریفان به می در افتاده است
حاصلش باد و خوردنش باده است
هرکسی را بر آن طمع برخاست
که شود کار مُلک بر وی راست
خان خانان روانه گشت ز چین
تا شود خانهگیرِ شاهِ زمین
در رکابش چو اژدهای دمان
بود سیصدهزار سخت کمان
ستد از نایبان شاه به قهر
جمله ملک ماوراء النهر
زآب جیحون گذشت و آمد تیز
در خراسان فکند رستاخیز
شه چو زآن ترکتاز یافت خبر
اعتمادی ندید بر لشگر
همه را دید دستپرور ِ ناز
دست از آیین جنگ داشته باز
وانک بودند سروران سپاه
یکدلیشان نبود در حق شاه
هر یکی در نهفتهای نورد
پیشرو کرده سوی خاقان مرد
طبع با شاه خویش بد کرده
چارهٔ ملک و مال خود کرده
گفته ما بنده نیکخواه توایم
قصد ره کن که خاک راه توایم
شاه عالم تویی به ما بخرام
پادشاهی نیاید از بهرام
تیغ اگر بایدت، در او آریم
ورنه بندش کنیم و بسپاریم
منهییی زانکه نامه داند خواند
این سخن را به سمع شاه رساند
شاه از ایرانیان طمع برداشت
مملکت را به نایبان بگذاشت
خویشتن رفت و روی پنهان کرد
با چنان حربه حرب نتوان کرد
در جهان گرم شد که «شاه جهان
روی کرد از سپاه و ملک نهان
مرد خاقان نبود و لشگر او
به هزیمت گریخت از بر او»
چون به خاقان رسید پیک درود
که شه آمد ز تخت خویش فرود
از کلاه و کمر تو داری بخت
پای درنه نه تاجمان و نه تخت
خان خانان چو گوش کرد پیام
کز جهان ناپدید شد بهرام
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست
غم دشمن نخورد و می میخوَرد
کارهای نکردنی میکرد
آنچه از خصم خویش نپسندید
کرد تا خصم او بر او خندید
شاه بهرام روز و شب به شکار
قاصدانش روانه بر سر کار
از سپهدار چین خبر میجست
تا خبر داد قاصدش به درست
کاو ز شاه ایمن است و فارغ بال
شاه را سخت فرخ آمد فال
زآنهمه لشگرش به گاه بسیچ
بود سیصد سوار و دیگر هیچ
هریکی دیده و آزموده به جنگ
بر زمین اژدها در آب نهنگ
همه یکدل چو نار صد دانه
گرچه صد دانه از یکی خانه
شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد
آتشی خواست خصم دودش داد
خواب خرگوش داد و زودش داد
تیر خوش کرد بر نشانهٔ او
کهآگهی داشت از فسانهٔ او
بر سرش ناگهان شبیخون برد
گرد بالای هفت گردون برد
در شبی تیره کز سیهکاری
کرد با چشمها سیهماری
شبی از پیش برگرفته چراغ
کوه و صحرا سیهتر از پر زاغ
گفتییی صدهزار زنگی مست
سو به سو میدوید تیغ به دست
مردم از بیم زنگییی که دوید
چشم بگشاد اگرچه هیچ ندید
چرخ روشن دل سیاه حریر
چون خُم زر سرش گرفته به قیر
در شبی عنبرین بدین خامی
کرد بهرام جنگ بهرامی
در دلیران چین گشاد عنان
حملهبر گه به تیغ و گه به سنان
تیر بر هر کجا زدی حالی
تیر گشتی ز تیر خور خالی
از خدنگش که خاره را میسفت
چشم پرهیز دشمنان میخفت
زخم دیدند و تیر پیدا نی
تیر پیدا و زخمی آنجا نی
همه گفتند کاین چه تدبیر است
تیر بیزخم و زخم بیتیر است
تا چنان شد که کس به یک فرسنگ
گرد میدان او نیامد تنگ
او چو ابری به هر طرف میگشت
دشت ازو کوه و کوه ازو شده دشت
کشت چندان از آن سپاه به تیر
که زمین نرم شد ز خون چو خمیر
بر تن هرکه رفت پیکانش
رخت برداشت از تنش جانش
صبح چون تیغ آفتاب کشید
تشت خون آمد از سپهر پدید
تیغ بیخون و تشت چون باشد؟
هرکجا تیغ و تشت، خون باشد
از بسی خون که خون خدایش مرد
جوی خون رفت و گوی سر میبرد
وز بسی تن که تیغ پی میکرد
زهره صفرا و زهره قی میکرد
تیر مار جهنده در پیکار
بد بود چون جهنده باشد مار
شاه بهرام در میان مصاف
نوک تیرش چو موی موی شکاف
تیغ اگر بر زدی به فرق سوار
تا کمرگه شکافتی چو خیار
ور به تحریف تیغ دادی بیم
مرد را کردی از کمر به دو نیم
تیغ از اینسان و تیر از آنسان بود
شاید ار خصم ازو هراسان بود
ترک از این ترکتاز ناگه او
وآنچنان زخم سخت بر ره او
همه را در بهانه گاه گریز
تیغها کند گشت و تکها تیز
آهن شه چو سخت جوشی کرد
لشگر ترک سست کوشی کرد
شه نمودار فتح را بشناخت
تیغ میراند و تیر میانداخت
درهم افکندشان به صدمه تیغ
گفتی او باد بود و ایشان میغ
لشگر خویش را به پیروزی
گفت هان روزگار و هان روزی
باز کوشید تا سری بزنیم
قلبگه را ز جایگه بکنیم
حمله بردند جمله پشتاپشت
شیر در زیر و اژدها در مشت
لشگری بیشتر ز ریگ و ز خاک
گشت از صدمهای خویش هلاک
میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقهٔ مقدمه ریخت
شاه را در ظفر قوی شد دست
قلب و دارای قلب را بشکست
سختی پنجهٔ سیهشیران
کوفته مغز ِ نرمشمشیران
تیر چون مار بیوَراسب شده
زو سوار افتاده اسب شده
لشگر ترک را ز دشنهٔ تیز
تا به جیحون رسید گرد گریز
شاه چندان گرفت گوهر و گنج
که دبیر آمد از شمار به رنج
گشت با فتح ازآن ولایت باز
با رعیت شده رعایت ساز
بر سر تخت شد به پیروزی
بر جهان تازه کرد نوروزی
هرکسی پیش او زمین میرفت
در خور فتح آفرین میگفت
پهلوی خوان پارسی فرهنگ
پهلوی خواند بر نوازش چنگ
شاعران عرب چو دُر خوشاب
شعر خواندند بر نشید رباب
شاه فرهنگ دان شعر شناس
بیش از آن دادشان که بود قیاس
کرد از آن گنج و آن غنیمت پر
وقف آتشکده هزار شتر
دُر به دامن فشاند و زر به کلاه
بر سر موبدان آتشگاه
داد چندان زر از خزانهٔ خویش
که به گیتی نماند کس درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن داستانی حماسی از جنگها و فتوحاتی است که بهرام شاه، شخصیت اصلی داستان، انجام میدهد. داستان با اشاره به بهرام و پیروزیهای وی آغاز میشود و سپس به توصیف ویژگیهای او، خانواده و رفقایش میپردازد. بهرام با لشکری عظیم به جنگ دشمنان میرود و با تکیه بر شجاعت و تدبیر خود بر آنها غلبه میکند.
در جنگ، بهرام به خوبی از تیر و تیغ استفاده میکند و در نهایت، دشمنانش را به شدت شکست میدهد. پس از پیروزی، بر تخت سلطنت مینشیند و جشن نوروز را برپا میکند. او با بخشش و انعام به درویشان و یاران، همگان را شاد میسازد. کل داستان به شکوه و جلال فرمانروایی بهرام و شجاعت او در میدان نبرد میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از شب ظاهر شد، نام بهرام در میان پادشاهان بر سر زبانها افتاد.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر بزرگان قوی و محکم میشود و نامهای مشهور و نامدار زنده و جاودان میگردند.
هوش مصنوعی: زردگوشان در گوشههای تاریک جان خود را از دست دادند و سرشان را به زیر آب سیاه فرو بردند.
هوش مصنوعی: در یک زمان، مردی سالخورده به نام نرسی وجود داشت که هم نام و هم لقب برادرش بهرام بود.
هوش مصنوعی: او هم از نظر فکری قوی و هم از نظر تفکر کامل است و میتواند تمام جوانب کارها را به خوبی بشناسد و پیشبینی کند.
هوش مصنوعی: نسل او از نسل شاهدارا بود و این موضوع کاملاً واضح و آشکار است.
هوش مصنوعی: مدت زمانی شاه از او دور نبود و در واقع او هم دوست شاه بود و هم در عین حال پنهانی به او نزدیک بود.
بهسر خویش: به تنهایی، مستقلا
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به فردی دارد که مه که در واقع به معنای زیبایی و روشنی است، به سه فرزندش نامهای خاصی داده است که بیانگر صفات پدر یا ویژگیهای خاص آنها است. این فرد ممکن است به نوعی نماد brilho و عظمت در خانوادهاش باشد.
هوش مصنوعی: سلطان عیاری که یکی از صدها است، موبد بزرگ موبدان خود را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: شخصی که درک عمیق و نگرش بلندی دارد و به خوبی راه را میشناسد، نمیتواند خود را با پارساهای دیگر مقایسه کند.
هوش مصنوعی: این شخص در حال نظارت بر سرزمینها و کشورها است و هر راهی را برای جمعآوری مالیات و سهم از آنها در نظر دارد.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر درستنویسیاش، توانسته است که فرمانها و احکامش را بر همهی عجمها نافذ کند.
هوش مصنوعی: این سه نفر دیگر به کارهای مربوط به شهر و نظامیها مشغولاند و به نوعی نزدیکترین افراد به دربار سلطنتی هستند.
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر اساس قدرت خود عمل میکند، دیگران که به کارهای خود وفادارند، موفقتر از او خواهند بود.
هوش مصنوعی: او هر شب با نوشیدن شراب، جشن و شادی را برپا میکند و هر روز به کارهای خود مشغول است.
هوش مصنوعی: همچون آسیابی که دور خودش میچرخد، هر چیزی که جمع کرده بود دوباره به زمین میریخت.
در عالم این سخن پیچید و همه در (مُلک بهرامشاه) طمع کردند (تیشه تیز شدن کنایه است از طمع کردن)
هوش مصنوعی: هر کس که از خوشی و سرمستی به حالتی شبیه به دیوانگی رسید، به بهرام دین که در آن زمان به فرمانروایی میرسید، به جای هزینه کردن پول یا چیزهای مادی، سلاح خود را بر روی جام شراب قرار داد.
هوش مصنوعی: با دوستان در میخانه مشغول خوشگذرانی است و نتیجهاش فقط مصرف الکل و شادی لحظهای است.
هوش مصنوعی: هر کسی امید دارد که کارهای کشور به نفع او سامان یابد و به نوعی در دیوانسالاری و مدیریت کشور دخالت کند.
هوش مصنوعی: خان خانان، به سوی چین حرکت کرد تا اینکه بتواند سلطنت زمین را در اختیار بگیرد.
سختکمان یعنی جنگنجوی قوی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت و سلطهای که به نمایندگان شاه داده شده، به زور و به خاطر تسلط بر مردم و سرزمینهای ماوراء النهر (منطقهای در آسیای مرکزی) است. در واقع، نشاندهنده این است که این سلطه، به روشهایی ناپسند و قهری به دست آمده است.
هوش مصنوعی: از آب جیحون عبور کرد و سریع به خراسان رسید و جنبش و همهمهای به پا کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه از حملهی ترکها مطلع شد، دیگر اعتمادی به لشکر خود نداشت.
هوش مصنوعی: همه را دید و متوجه شد که پرورشدهندهی نرمخو، دیگر از اصول جنگ دست برداشته است.
هوش مصنوعی: و اما فرماندهان سپاه، اگرچه سروران و بزرگان بودند، ولی در دل نسبت به شاه یکدلی و اتحاد نداشتند.
یعنی هر یک از آنها نامهای پنهانی، پیشاپیش سوی خاقان فرستاد (نورد یعنی لاپیچ، نامههای قدیمی که میپیچیدند و معمولا مهر و موم میکردند)
هوش مصنوعی: طبع انسان به شاه خود خیانت کرده و برای حفظ ملک و ثروت خود تدبیری اندیشیده است.
هوش مصنوعی: ما بندهٔ خوب تو هستیم، بنابراین به راهی که تو میخواهی برویم، چون ما همچون خاکی هستیم که در مسیر تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، تویی که بر عالم فرمانروایی میکنی، پس بفرما و با ما مهربانی کن، زیرا پادشاهی دیگری مانند بهرام (بهرام گور) نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر به تیغ نیاز داری، آن را به تو میدهیم، و اگر نیازی به آن نیست، آن را میبندیم و کنار میگذاریم.
منهی یعنی خبرچین
هوش مصنوعی: پادشاه از ایرانیان ناامید شد و کشور را به نمایندگان خود سپرد.
هوش مصنوعی: شخصیت خود را از دیگران پنهان کرد و با این شیوه، نمیتوان به او حمله کرد.
هوش مصنوعی: در جهان شور و شوقی به وجود آمد، زیرا پادشاه بزرگ به ناگهان از میان سپاهیان و قدرتهای مستتر خود ظاهر شد.
هوش مصنوعی: مرد خاقان به معنای فرمانروای بزرگ است، و در این جمله به این اشاره شده که لشکر او از مقابل دشمن فراری شد و نتوانستند در برابر او مقاومت کنند. این نشاندهنده ضعف و ناکامی در رهبری و فرماندهی است.
هوش مصنوعی: وقتی پیک به خاقان رسید و سلام کرد، گفت که پادشاه از تخت خود پایین آمده است.
هوش مصنوعی: تقدیر و شانس تو به دلیل ویژگیهای ظاهری و لباسهایت نیست، بلکه به خاطر کمال و ارزشهای درونیات شکل میگیرد، نه به خاطر مقام یا ثروتت.
هوش مصنوعی: آنگاه که شاهان بزرگ به صدای پیام توجه کردند، به یاد آوردند که بهرام از دنیای فانی رفته است.
هوش مصنوعی: او بیخیال از جنگ و نزاع، به آرامی در کنار رود و با نی نوشیدن باده نشسته است.
هوش مصنوعی: دشمن را غم نمیخورد و او به خوشگذرانی و نوشیدن مشغول است و کارهای غیرممکن را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: آنچه را که خودت از دشمنانت نمیپسندی، نباید بگذاری تا آنها بر تو بخندند.
هوش مصنوعی: شاه بهرام در روز و شب به دنبال شکار میرود و پیام آورانش را برای انجام کارها به سراغ شکار میفرستد.
هوش مصنوعی: فردی از فرمانده چین خبر میخواست و هنگامی که قاصد به او خبر داد، متوجه شد که اطلاعات دقیقی به او رسیده است.
هوش مصنوعی: کسی که زیر سایه و حمایت پادشاه قرار دارد و در آرامش و آسایش زندگی میکند، برای پادشاه نشانهای خوشایند و نیکو محسوب میشود.
هوش مصنوعی: همه آن لشکری که داشت، در زمان جنگ تنها سیصد سوار بود و بیشتر از این نیامده بودند.
هوش مصنوعی: هرکسی که تجربه و شناخت کافی دارد، به نبرد با دشمنان بزرگ در زمین و دریا میرود.
هوش مصنوعی: همه همانند یک میوه پر از دانه هستند، اگرچه هر دانه از یک خانه یا یک منبع میآید. این یعنی که همه با هم یکپارچه و متحد هستند، حتی اگر از منابع مختلف آمده باشند.
هوش مصنوعی: شاه با دشمنانش به ترفندهای زیرکانه روی آورد و با استفاده از به تعبیر خود، عوامل پنهان، نقشههای خود را به اجرا گذاشت.
هوش مصنوعی: دشمن آتشی طلب کرد، ولی او به جای آن دود بهش داد. این دود باعث شد که او به خواب برود و خیلی زود به خوابش برد.
هوش مصنوعی: تیر به خوبی به هدف خود رسید، زیرا او از داستان و حقیقت او آگاهی داشت.
هوش مصنوعی: ناگهان حملهای رخ داد که او را از بالای هفت آسمان به زمین آورد.
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک که به خاطر کارهای بد، چشمانم مانند یک ماری سیاه شدند.
هوش مصنوعی: شبی، چراغی که از کوه و دشت گرفته بودم، تاریکتر از پر یک زاغ بود.
هوش مصنوعی: گفتی که صدها مرد شرور و مست به این سو و آن سو میدویدند و در دستشان تیغ بود.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ترس از زنگی که به یکباره به حرکت درآمد، چشمان خود را باز کردند، هرچند چیزی ندیدند.
هوش مصنوعی: دل روشنی که به رنگ سیاه حریر است، مانند خمرهای از طلاست که سر آن با قیر پوشیده شده.
هوش مصنوعی: در شبی خوشبو و دلانگیز، بهرام با بیتجربگی خود دست به جنگی زد.
هوش مصنوعی: در دلیران چین، فرمان حمله را میدهند و گاهی با شمشیر و گاهی با نیزه به جنگ میپردازند.
هوش مصنوعی: هر جا که تیر انداختی، حالا خودت هم به نوعی هدف آن تیر قرار گرفتهای و احساس میکنی از آسیب آن خلاصی نداری.
هوش مصنوعی: تیرکمان او چنان دقیق و قوی است که میتواند هر هدفی را به راحتی هدف قرار دهد و دشمنان نمیتوانند چشمانشان را از او برگیرند و همواره در ترس از او به سر میبرند.
هوش مصنوعی: زخم را دیدهاند، اما تیر در دسترس نیست و تیر هم که پیدا میشود، جراحتی در آن مکان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: همه تعجب کردند که این چه نوع تدبیر و راهی است که تیر اصلاً زخمی نمیزند و زخم هم از تیر نشأت نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به گونهای شد که هیچکس به فاصله یک فرسنگ از دور میدان او نزدیک نشد.
هوش مصنوعی: او مانند ابری در همه جا پراکنده میشد، به طوری که دشتها و کوهها همه تحت تأثیر وجود او قرار میگرفتند و دشت از کوهها جدا نمیشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به کشتاری اشاره شده است که با تیرزنی انجام شده و به حدی بوده که زمین از خون پر شده و مانند خمیر نرم شده است. این تصویرگرى نشاندهنده شدت و وحشت این نبرد است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر او تیر ناخواستهای فرود آید، این تیر سبب جدایی جان از تن او میشود.
هوش مصنوعی: صبح که با نور طلاییاش مانند تیغ آفتاب بر افراز شد، اثر خون رنگین از آسمان نمایان گردید.
هوش مصنوعی: تیغ همیشه با خون همراه است و وجود تشت هم نشاندهنده وقوع یک حادثه است. بنابراین، وقتی که تیغ و تشت در جایی وجود داشته باشند، حتماً نشانهای از خونریزی یا اتفاقی تلخ در آنجا هست.
هوش مصنوعی: از خیلی خونهایی که بر اثر شهادت خداوندش ریخته شده، جویهای خونی جاری است و سرهای زیادی از آنان بریده شده است.
هوش مصنوعی: از میان بسیاری از بدنها که با تیغ به جنگ میرفتند، برخی مانند زهره زرد و برخی دیگر مانند زهره سفید بودند.
هوش مصنوعی: مار در نبرد به عنوان یک تیر پرتاب شده و خطرناک عمل میکند، چون هر جا که به حرکت درمیآید، تهدیدی بزرگ محسوب میشود.
هوش مصنوعی: شاه بهرام در میانه جنگ، مانند مویی که به دو نیم شده، تیری را به سمت دشمن پرتاب میکند.
هوش مصنوعی: اگر تیغ را بر سر سوار بزنید، تا کمر او را مثل خیار شکافنده خواهید کرد.
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر تحریف و تغییر حقیقت را به خطر بیندازی، مردانگی را از میان میبری و او را از وسط دو نیم کردهای.
هوش مصنوعی: تیغ و تیر هر کدام به نوعی خطرناک و مرگبار هستند، اما اگر دشمن از چیزی بترسد، احتمالاً آن چیز قدرت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: ناگهان او از ترک خود به شدت آسیب میبیند و زخم عمیقی بر سر راهش میافتد.
هوش مصنوعی: همه با بهانهای برای فرار از مشکلات، تیغهای تند و تیزی پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که آهنگر در عمل خود سخت و محکم میشود، لشکر ترک به حالت سستی و ضعف درمیآید.
هوش مصنوعی: پادشاه پیروزی را شناخت و با شمشیرش دشمنان را میکشت و با تیرش به آنها حمله میکرد.
هوش مصنوعی: تیغ برای آسیب زدن به آنها آمده بود، بهگونهای که گویی او مانند باد بود و آنها مثل ابرها.
هوش مصنوعی: به سپاهیان خود پیغام پیروزی را میفرستد و به روزگار و سرنوشت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: او دوباره تلاش میکند تا به دلی سر بزند و آن را از مکانش خارج کند.
هوش مصنوعی: همه به یکدیگر حمله کردند، در حالی که شیر در پایین و اژدها در دستانشان بود.
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگتر از ریگ و خاک در میدان نبرد جمع شدند و به دلیل آسیبهایی که دیدند، از هم پاشیدند و نابود شدند.
میمنه و میسره و قلب و مقدمه نامهای صفبندی و تقسیم لشگر در جنگهای قدیم است.
هوش مصنوعی: دل قوی و شجاع شاه به پیروزی رسید و قلب ثروتمند، شکست خورد.
هوش مصنوعی: سختی و دشواریهایی که شیران تیرهدل ایجاد میکنند، باعث میشود که افراد نرمدل و لطیف تحت فشار قرار بگیرند.
بیوراسب یعنی ضحاک
هوش مصنوعی: لشگر ترک به شدت تحت فشار قرار گرفته و از دشنهٔ تیز سلاحها فرار کردند و تا رود جیحون عقب نشستند.
هوش مصنوعی: شاه به اندازهای جواهر و ثروت جمعآوری کرد که دیگر نوشتن و شمردن آن برای نویسنده سخت و دشوار شد.
هوش مصنوعی: پس از به دست آوردن پیروزی، به آن سرزمین بازگشت و با مردم آنجا به تعامل و احترام پرداخت.
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت نشسته و با پیروزی بر دنیا، جشن نوروز را تازه کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر او تعظیم میکرد، به خاطر پیروزیهایش ستایش میشد.
هوش مصنوعی: بالای خوان یا سفره فارسی، فرهنگ و ادب ایرانی را به زیبایی و به دلنشینی چون نواختن چنگ مینوازد.
هوش مصنوعی: شاعران عرب مانند مروارید شیرین، اشعار خود را به زیبایی و دلنشینی میخواندند و کلامشان یادآور نغمهی خوش رباب بود.
هوش مصنوعی: پادشاهی که به فرهنگ و شعر آشناست، بیشتر از آنچه که باید به آنها عطا کرد، به آنها بخشید.
هوش مصنوعی: از آن ثروت و گنج و مانای فراوان، برای آتشکده هزار شتر اهدا کرد.
هوش مصنوعی: مرواریدها را به دامن خود افکند و طلا را بر سر کلاه موبدان آتشگاه قرار داد.
هوش مصنوعی: او آنقدر طلا از گنجینهاش بخشید که در دنیا دیگر کسی فقیر نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.