گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٠

 

شرف دولت و دین زبده اصحاب کرم

ای بذاتت هنر و فضل تولا کرده

ابر کلک گهر افشان تو مانند صدف

دهن آز پر از لؤلؤ لالا کرده

چشم بد دور ز خط تو که هر نقطه او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٣

 

طمع ابن یمین چیست ز کرم کرمت

خود بدانی چو در آن صرف کنی اندیشه

هست آن میوه که از لطف بود چهره نمای

دانه از باطن او همچو پری از شیشه

با همه لطف که دارد نخورم خون دلش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩١

 

اوستاد شعر ابن یمینست امروز

که بشاگردی او گشته عطارد راضی

حال را همچوویی نیست بشیرین سخنی

به ازو نیز نبودست بعهد ماضی

صدق دعویش چه محتاج گواهست آخر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٠

 

این بزرگان که بنوخاستگان مشهورند

نرسیدست بر ایشان ز کرم جز نامی

چون ندانند که انعام چه باشد بمثل

نتوان داشت ازیشان طمع انعامی

هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١١

 

با خرد همره و دو لب بادب باز مکن

هیچ کاری که از آن غیر تو یابد ضرری

زانکه نیک و بد ایام نماند هرگز

وز تو ماند ببدی در همه عالم اثری

بد اندک مشمر خوار که بسیار شود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١۶

 

با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم

کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی

هیچ حضرت بود امروز که صاحب هنری

گردد از گردش گردون بجنابش لاجی

گفت باشد در دستور جهان آصف عهد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٢

 

جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات

دم بر آریم بکام دل خود با یاری

عمر شد در سر این آرزو و دست نداد

آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری

من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣١

 

خسروا قدرت آن بینمت از لطف خدای

که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی

بدل دشمن اگر خود بود از آهن و روی

چون بهیبت نگری لرزش سیماب دهی

مده از دست کنون فرصت امکان چو ترا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۴٢

 

زر بسیار چه حاجت که کنی صرف بر آنک

خانقاهی بگچ و سنگ بعیوق بری

زر که بر خشت و گلت صرف شود ساده دلا

شرم دار از خرد خود که ز خیرش شمری

سفره گردان کن اگر نام نکو میطلبی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٢

 

گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار

که مرا تجربه افتاد درین کار بسی

او نماند ابدا ظالم و تو مظلومش

که بد و نیک بیک حال ندیدست کسی

چون بد و نیک سر انجام فنا خواهد شد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٨٣

 

هر که در عالم رندی قدمی رفته بود

هیچ زاهد نتواند که بنازد بروی

زو فره می نتوان برد ولی وقت سپرد

دنبه بگذارد و به نیز گدازد بروی

گر بزرگی کند اندر نظرش حاتم طی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

یا رب از من که برد سوی خراسان خبری

ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری

بسوی حضرت دستور ز من

عمده الملک یمین دول و دین که بود

اتفاق همه کور است خصال و سیری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۸ - وفات خواجه علاءالدین

 

هفتصد سال و سه و بیست ز هجرت رفته

با چهار آمده ایام جمادی الاولی

چار شنبه بگه چاشت ز حد کهور

بدش علاء دول و دین بجوار مولی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۷ - مرثیه فوت طاهر بن اسحق

 

در دیار کرم افسوس که دیار نماند

نرهد دل ز غم امبار چو غمخوار نماند

صرصر حادثه بر گلشن افضال گذشت

سرو آزاده شکست و گل بیخار نماند

سخن اهل هنر جمله دریغست برانک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۳ - ایضاً

 

از تو پرسم لغزی فکرت اخراجش کن

ایکه در مسند دانش چو تو دیگر ننشست

چیست هفتاد که اجزاش ز سی افزونست

چیست پنجاه که آخر شودش عمر بشست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۵ - ایضاً

 

چیست آن گوهر شهوار میان پر زر و سیم

سیم و زر هر دو درو آب و بهم ناممزوج

هست چون صبح دوم غرقه زر اندر سیمش

لیک صبحی که نباشد به بلندیش عروج

گه بود حقه سیماب و درو مهره زر

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۷
۸
۹
sunny dark_mode