با خرد همره و دو لب بادب باز مکن
هیچ کاری که از آن غیر تو یابد ضرری
زانکه نیک و بد ایام نماند هرگز
وز تو ماند ببدی در همه عالم اثری
بد اندک مشمر خوار که بسیار شود
هست سرمایه احراق جهانی شرری
درد سر کم ده و کم کش ز پی کار جهان
که نیرزد کلهی نزد خرد درد سری
از جهان قطع نظر کن برو ای ابن یمین
تا نباشد بجهان همچو تو صاحبنظری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی توصیه به خرد و دوری از کارهای بیهوده است. شاعر از خواننده میخواهد که در زندگی به دنبال کارهایی باشد که به خود و دیگران آسیب نرساند. او تأکید میکند که نیک و بد روزگار همیشگی نیست و آثار بدی که از انسان باقی میماند، قابلتوجه است. شاعر همچنین به اهمیت درک و اجتناب از درد و رنجهای اضافی در زندگی اشاره میکند و توصیه میکند از چیزهای کماهمیت چشمپوشی کند. در نهایت، شاعر به ابن یمین میفرماید که باید از دنیا فاصله بگیرد تا از محدودیتهای آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هیچ کاری را انجام نده که ممکن است به دیگران آسیب برساند، حتی اگر با فهم و عقل خود به آن اقدام میکنی.
هوش مصنوعی: چون روزگار خوب و بد پایدار نیست، پس تنها اثر تو بر جا میماند و آن هم در دنیا باقی میماند.
هوش مصنوعی: به کمارزشی چیزهای کوچک بیتوجه نباش، زیرا ممکن است به مرور زمان و با تجمع، به یک منبع بزرگ و خطرناک تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: در زندگی خود حداقل مشکلات را برای رسیدن به اهداف داشته باش، زیرا نگرانی و دردسر برای بدست آوردن چیزهای دنیا ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: به دنیا توجهی نداشته باش و پیش برو، ای پسر یمین، تا دیگر کسی مانند تو در این جهان نباشد که صاحب نظر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.