گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

زد سحر طایر قدس ز سر سدره صفیر

که درین دامگه حادثه آرام مگیر

قدسیان بهر تو آراسته عشرتگه انس

تو درین غمکده چون غمزدگان مانده اسیر

دو کمانوار میان تو و مقصود ره است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴

 

گرچه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر

دل صد پیر و جوان هست به عشق تو اسیر

هدف تیر خودم ساز که باری به طفیل

به من افتد نظرت چون نگری از پی تیر

رهزن اهل طریقت شدی ای تازه جوان

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵

 

یا مکن قول بتان گوش و بما خرده مگیر

یا زما هم سخنی بشنو و عذری بپذیر

به گرفتاری عاشق نتوان طعنه زدن

چکند گر پی قاتل نرود صید اسیر

ایکه خون از دم تیغ تو چکد حاضر باش

[...]

اهلی شیرازی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح اسلام خان

 

نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر

روز نوروز گلستان بود و عید غدیر

باز در زمزمه ی زیر و بم آمد به نشاط

کوه از قهقهه ی کبک و صدای نخجیر

باغ از لاله ی تر، عرصه ی داغستان شد

[...]

سلیم تهرانی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از زندگی در هند و مدح حضرت امیر مؤمنان (علیه السّلام)

 

با همه دعوی اسلام چو اصحاب سعیر

روزگاری ست که در دوزخ هندیم اسیر

از ضعیفی شدهام چون رگ اندیشه نزار

در جوانی شده ام پیرتر از عالم پیر

از قضا سخرهٔ هندم، نه ز حرص و نه ز آز

[...]

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - ابیات ذیل در «تذکره عذری » از همین طبیب نقل گردیده و چنانکه پیداست از قصیده ای بوده، ولی این قصیده در هیچیک از دو نسخه دیوان که در دسترس ماست مسطور نگردیده است

 

تویی آن خسرو عادل بجهان کآوردی

آنچنان کار جهان را بنظام وتدبیر

که اگر گم شود از بیشه غزالی بمثل

می کند عدل قوی پنجه تو ناخن شیر

هر کجا ابر سخای تو شود قطره فشان

[...]

طبیب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

هرگز اندیشه زلفت نگذشتم به ضمیر

که به آفاق نرفت از نفسم بوی عبیر

کافرم خواند واز عشق نیم توبه پذیر

وای زاهد گرم آگه شود از سر ضمیر

خسروانند گدایان درت وایشان راست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

مرد و زن پیر و جوان دخت و پسر عبدو امیر

کشته گشتند و اسیر

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

ای بچین سر زلفت دل عشاق اسیر

نگهت آفت دلهای جوان فتنه پیر

درخم زلف تو گر دل کند افغان چه عجب

بشب تیره کند ناله فزون مرغ اسیر

خواهی ار وارهدت نرگس بیمار زدرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

بکش ای دوست نداریم ز حکم تو گزیر

گر به کیش تو گناه است ترحم با سیر

دوست با جان من آن کرد که ماهی به کتان

عشق با صبر من آن کرد که آتش به حریر

گفتم از حسرت عناب لبت خواهم مرد

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - وله

 

بجز امسال که آمد زسفر عید و امیر

کس ندیده است بهم ماه نو و بدر منیر

با امیر آمده این عید و ندانسته هنوز

که بود عید همان دیدن رخسار امیر

نی دخیلانه چو با خیل امیر آمده عید

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - مطلع ثانی

 

کای بهر مرحله اجرام مشار و تو مشیر

وی بهرغائله افلاک مجارو تو مجیر

کیست کیهان که نماید برجاه تو بزرگ

چیست گردون که نباشد برقدر تو حقیر

کو ه از دشت نگشته برخنگت ممتاز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان

 

عمل حلقه ما با تو زحیرت تکبیر

دست در حلقه زدن حک شده از لوح ضمیر

حلقه وش بی سر و پائیم و سرا پا تقصیر

حلق خلقی چو در آن حلقه مویست اسیر

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ای که صد دل به یکی حلقه زلفت زنجیر

گر بود شیر، کند آهوی چشمت نخجیر

هر کجا ماه رخی، مهر تواش داده فروغ

هر کجا شیردلی، عشق تواش کرده اسیر

تو به قد نازی و او را همه قامت زیبا

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۱۷ - عید غدیر

 

صبحدم مرغ سحرخوان چو برآورد نفیر

جستم از جا ز پی طاعت خلاق بصیر

رخت پوشیده سپس کردم تجدید وضو

ایستادم ز پی بندگی حی قدیر

خواندم از شوق نماز و بنشستم به زمین

[...]

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۲ - خطبه حضرت سید سجاد(ع) در شام خراب

 

هست جددگر من علی خیبر گیر

آنکه باشد ز خدا بر همه مخلوق امیر

جده‌‌ام فاطمه منصوصه نص تطهیر

همه دانید یکایک ز صغیر و ز کبیر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

فرصت گریه نمی‌داد بر آن طفل صغیر

سیلی شمر ستم پیشه مردود شریر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر

همه هستند ز نسل علی خیبر گیر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)

 

شوهرم مرده و می‌بود ایا عرش سریر

شیر این گاو معاش من و اطفال صغیر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)

 

این همان پاست که در کنده هارون شریر

بود نه سال به بغداد به قید زنجیر

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode