گرچه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر
دل صد پیر و جوان هست به عشق تو اسیر
هدف تیر خودم ساز که باری به طفیل
به من افتد نظرت چون نگری از پی تیر
رهزن اهل طریقت شدی ای تازه جوان
وای ما گرنه مددگار بود همت پیر
گر کنم بر سر کوی تو ز خارا بستر
زیر پهلوی من آن نرم تر آید ز حریر
جذبه عشق توام طور خرد بر هم زد
گر کنم بی خودیی بر من دیوانه مگیر
چند گریم ز غمت آه کزین رشحه درد
نتوان نقش جفا شستنت از لوح ضمیر
جامی آمد به سر کوی تو جان بر کف دست
گرچه این تحفه بود پیش سگان تو حقیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و جوانی اشاره میکند و از اسارت دلهای پیر و جوان به عشق معشوق سخن میگوید. او خود را به تیر هدفی شبیه میسازد که امیدوار است با نگاه معشوق، به او توجه شود. شاعر از حالتی عرفانی و عشق شدید صحبت میکند و تعبیر میکند که عشق معشوق، عقل او را تحت تأثیر قرار داده است. او از درد و غم ناشی از دوری معشوق مینالد و میگوید که اگر بر سر کوی او بخوابد، آنجا برایش راحتتر از حریر خواهد بود. در نهایت، شاعر به تواضع و نازکی خود در برابر عشق اشاره میکند و حتی اگر تحفهای حقیر باشد، آن را با جان و دل به معشوق تقدیم میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که هنوز کودک هستی و شیرینیات کمتر شده، اما بسیاری در عشق تو، چه پیر و چه جوان، اسیر محبتات هستند.
هوش مصنوعی: هدف من تیر خود را نشانه بگیر که شاید با لطف تو به من نظر کنی وقتی که تیر را دنبال میکنی.
هوش مصنوعی: ای جوان تازهنفس، تو مثل گمشدهای در مسیر راه رفتن به حقیقت شدهای. اگر کمی همت و تلاش پیران را داشته باشی، ما را یاری میکنی و از این وضعیت نجات خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر در کنار کوی تو، تنم را بر بستر سختی بگذارم، آن حس به مراتب نرمتر و راحتتر از حریر خواهد بود.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان قدرتی دارد که عقل و خرد مرا تحت تأثیر قرار داده است. اگر لحظهای بسپارم به دیوانگی، تو مرا بازخواست نکن.
هوش مصنوعی: چند بار به خاطر غمت گریه کنم، در حالی که این درد به قدری عمیق است که نمیتوانم آثار زخمهای تو را از ذهن خود پاک کنم.
هوش مصنوعی: یک جامی به سر کوی تو آمده است که جانش را بر کف دستش گرفته است. اگرچه این هدیه پیش سگان تو کمارزش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.