گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩٧

 

ای همای همت عالی تو

کر کسان چرخ را کرده شکار

از هوای مجلست باز آمدم

انزوا کردم چو سیمرغ اختیار

همچو صعوه دم زدم بر رنگ از آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴٠

 

صحبت نیکان بود مانند مشک

کز نسیمش مغز جان یابد اثر

هرکه از ناکس طمع دارد وفا

از درخت خشک میجوید ثمر

از هنرمندان طلب کن دوستی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴٢

 

طبع انسانی بدان مفطور شد

کو ز دنیا وی نخواهد گشت سیر

کی توان کردن سبوئی پر ز آب

کآنچه از بالا در آمد شد ز زیر

در ره مردی ز مردن غم مخور

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧۴

 

سعی در تنقیص قدر خویش کرد

هر که کرد اهمال در تکمیل نفس

بارها ای نفس نافرمان ترا

گفته ام کز حرص بر دنیا مچفس

آبرو خواهی چو خاک افتاده باش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨٢

 

از حسد نا اهلم ار گوید بدی

زان بود کز من بدل دردیستش

حاسدان هستند و ما را باک نیست

بیهنر آنکس که حاسد نیستش

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢٣

 

ای سپهر بیحفاظ دون نواز

صرفه میکن گاهگاهی در صروف

کارهائی کز تو میآید برون

اهل دانش را نمیباشد وقوف

تربیتها میکنی نا اهل را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢۵

 

در وصیت از بزرگان جهان

گفت دانائی بفرزند خلف

با کسی کن دوستی کو در دو حال

با تو باشد همچو گوهر در صدف

بر نگردد از تو چون گردی فقیر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧٠

 

هر چه موجودست آنرا یافتند

اهل حکمت منحصر در ده مقال

جوهر و کیف و کم و این و متی

وضع و ملک و نسبت و فعل و انفعال

و آنچه خارج زینمقولات اوفتد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٢۶

 

گر بگویم خون شود در کوه سنگ

آنچه من از دور گردون می‌کشم

کس نداند چون منی دیوانه‌ای

جور این گردون دون چون می‌کشم

گرده‌ام خون می‌شود تا گرده‌ای

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣٠

 

من نیم چون مرد سالوس و فریب

پرده ناموس خود خود میدرم

قلب خود را سکه رندی زده

پیش صرافان عالم میبرم

گر ز دخت رز بریدم زهد نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣۴

 

هر کرا با خویشتن حالی بود

کی شود خاطر ز تنهائی دژم

با خود اندر کنج عزلت سرخوشست

گر بشادی میگذارد و ر بغم

همدمی کز وی برآساید دلی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣٨

 

ای صبا با صاحب صاحبقران

اصف ثانی جلال ملک و دین

یوسف طاهر نسب کز رای پیر

هست با بخت جوانش همنشین

آنکه بهر بخشش اش می پرورند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨٠

 

غیر این اصطرخ پر ماء معین

کس نشان داد آسمانی بر زمین

میوزد از روی آبش باد صبح

میفشاند روح قدسی آستین

میدهد از سدره و طوبی نشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٠٣

 

هدهد ار افسر به سر بر می‌نهد

پای زشت او و گنداییش بین

ور بود شهباز را بر پای بند

آن مبین چستی و زیباییش بین

ور شدست ابن یمین در کار سست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٢١

 

چرخ دولابیست پنداری جهان

بر مثال کوزه ها خلقان او

فرقه ئی سر سوی بالا میروند

دامنی پر نعمت از احسان او

باز جمعی را ز بالا بر نشیب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵٢

 

خواجه را بین کز برای حرص و بخل

سیم حاصل میکند بیفائده

وز پی نانی همی گوید زنش

ربنا انزل علینا مائده

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٨

 

چون رسد روزی به وقت خویشتن

زحمت جستن چه بر خود می‌نهی

بی‌اجل چون کس نخواهد مُرد نیز

پس چرا بر عجز و سستی تن دهی

رزق مقسومست لا ترحل به

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۶ - ترجمه

 

از حسد نا اهلم ار گوید بدی

زان بود کز من بدل دردیستش

حاسدان هستند و ما را باک نیست

بیهنر آنکس که حاسد نیستش

ابن یمین
 
 
۱
۲
sunny dark_mode