گنجور

 
ابن یمین

غیر این اصطرخ پر ماء معین

کس نشان داد آسمانی بر زمین

میوزد از روی آبش باد صبح

میفشاند روح قدسی آستین

میدهد از سدره و طوبی نشان

بر کنار او درخت صف نشین

مطربانش بر درختان میزنند

شادی دلرا نواهای حزین

همچو جنت زیر اشجارش روان

جویهای شیر و خمر و انگبین

گر هوای خلد و کوثر بایدت

خیز و علیا باد و اصطرخش ببین

در هوا و در صفا هر چند نیست

خلد و کوثر آنچنان و اینچنین

ای بسا ایام کاین خرم مقام

بود و خواهد بود بی ابن یمین

ز اقتضای دور گردون چون شدیم

چند روزی در مکان او مکین

اینکه گویم آفرین بر اولین

باد بر ما آفرین هم ز آخرین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

حکمتی بشنو به فضل ای مستعین

پاک چون ماء معین از بومعین

چون بهشتت کی شود پر نور دل

تا درو ناید ز حکمت حور عین؟

دل به حورالعین حکمت کی رسد

[...]

مسعود سعد سلمان

دین روز ای روی تو آگفت دین

می خور و شادی کن و خرم نشین

با می و می خوردن دین را چه کار

می خور و می نوش و قوی دار دین

هر گنهی کز می حاصل شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه