گنجور

 
ابن یمین

ای صبا با صاحب صاحبقران

اصف ثانی جلال ملک و دین

یوسف طاهر نسب کز رای پیر

هست با بخت جوانش همنشین

آنکه بهر بخشش اش می پرورند

کان و دریا گوهر و در ثمین

وانکه بار حملش ار گردون کشد

در زمانه آرام گیرد چون زمین

گر بود فرصت بگو این یک سخن

در بیان وصف حال این حزین

گو بکمتر بنده درگاه خود

پیش ازین بود التفاتت بیش ازین

چون نیامد تا با کنون بر زبان

چاکرت را جز ثنا و آفرین

بازگو تا منقطع بهر چه شد

التفات خاطرت زابن یمین

هر چه خواهی کن که خواهم بودنت

تا بحشر از بندگان کمترین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

حکمتی بشنو به فضل ای مستعین

پاک چون ماء معین از بومعین

چون بهشتت کی شود پر نور دل

تا درو ناید ز حکمت حور عین؟

دل به حورالعین حکمت کی رسد

[...]

مسعود سعد سلمان

دین روز ای روی تو آگفت دین

می خور و شادی کن و خرم نشین

با می و می خوردن دین را چه کار

می خور و می نوش و قوی دار دین

هر گنهی کز می حاصل شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه