هر کرا با خویشتن حالی بود
کی شود خاطر ز تنهائی دژم
با خود اندر کنج عزلت سرخوشست
گر بشادی میگذارد و ر بغم
همدمی کز وی برآساید دلی
گوئیا نامد بهستی از عدم
چون نیم در بنده جاه و منصبی
سهل باشد گر نباشم محتشم
در طلبکاری مالی هم نیم
خود کفافی میرسد از بیش و کم
کنده ئی باید چو سکه تا فلک
در کف او نرم گرداند درم
بر بد و نیک جهان ابن یمین
دل منه چون هست گردان دمبدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به ما میگوید که هر کسی با خودش در حالی است و نمیتواند به تنهایی دلخوش باشد. او در کنج عزلت خود خوشحال یا غمگین است. اگر کسی بتواند او را آرام کند، به نظر میرسد که بهشتی از عدم آمده است. در عین حال، اگر کسی در جستجوی مقام و منصب باشد، در نبود آن مقام، نباید احساس بدی کند. همچنین، در پی مال و ثروت نباید نگران کم و بیش آن بود. انسان باید مانند یک سکه باشد که در دستان روزگار به نرمی چرخیده میشود و نباید به خوبیها و بدیهای دنیا دل بسپارد، زیرا حال او به سرعت تغییر میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که با خودش رابطهای خوب دارد، دیگر نمیگذارد از تنهایی و ناراحتی دلگیر شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در تنهایی خود، خوشحال باشد و به شادی بپردازد، در عین حال ممکن است غم را نیز در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوستی که باعث آرامش دل شود، مانند این است که از عدم بهشتی به دنیا آمده باشد.
هوش مصنوعی: اگر به اندازه نیمهای از من، در مقام و رتبهای قرار بگیرم، این کار سادهای خواهد بود، حتی اگر من آدم مهمی نباشم.
هوش مصنوعی: در جستجوی طلب، همیشه به مقدار نیاز و کافی نمیرسیم، بلکه ممکن است مقدار مورد نظر کمتر یا بیشتر از آنچه که انتظار داریم باشد.
هوش مصنوعی: انسانی باید مانند سکه باشد که با نرمی در دستان آسمان قرار گیرد و به خوبی و آرامی شکل بگیرد و ارزش افزودهای پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل خود را به سرنوشت و تقدیرهای خوب و بد جهان مشغول نکن، زیرا که اوضاع و رویدادها همیشه در حال تغییر و دگرگونی هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.