اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
ای چراغ چشم توفان بار ما
بیش ازین غافل مباش از کار ما
هر زمانی در به روی ما مبند
گر چه کوته دیدهای دیوار ما
شکر آن که خواب میگیرد به شب
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
ای غم عشق تو یار غار ما
جز غمت خود کس نزیبد یار ما
کار ما با غم حوالت کردهای
نی، به اینها برنیاید کارما
در ازل جان دل به مهرت داد و این
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
یا دگر بیرون مرو چون آفتاب
بند کن زلف جهان آشوب را
گر نمیخواهی جهانی را خراب
رنج من زان چشم خوابآلود تست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱
اشک ما آبیست روشن در هوات
خود به چشم اندر نیامد اشک مات
در طوافت سعی خواهم کرد از آنک
سعیها کردست گردون در صفات
خون من ریزی و دل گیری نوا
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲
گرچه صد بارم برانند از برت
بر نمیدارم سر از خاک درت
تا ابد منظور جانی، زانکه دل
در ازل کرد این نظر بر منظرت
زاهد از سر تو ز آن رو غافلست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
ای ز لعلت قیمت یاقوت پست
سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
راست کرد ایزد شکار عقل را
از سر زلف کژت، پنجاه شست
سرو، با قدی که میبینی چنان
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
کار ما امروز زان رخ با نواست
شکر ایزد کان مخالف گشت راست
گر چه یک چند از وفاداری بجست
هم چنان وقت وفا داری بجاست
عارض او در خم زلف چو مار
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟
وین سپاه کیست و آن شاه از کجاست؟
عکس خورشیدی چنان بالا بلند
بر چنین دیوار کوتاه از کجاست؟
گر ز مرغ جان به شاخ دل رسید
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست؟
وقت کارست، ای نسیم، از کار او
گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟
خواب در چشمم نمیآید به شب
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
لاله افیون در شراب انداختست
نرگس و گل را خراب انداختست
از ریاحین چرخ در ناف زمین
نافهای مشک ناب انداختست
نغمهٔ شیرین مرغان سحر
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
طاقت و هوش از تن شیدا ببرد
دل شکیب از روی خوب او نداشت
زان میان بگذاشتیمش تا ببرد
روی او چون دید نقش ما و من
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲
باد بویی از دو زلفت وام کرد
سوی چین آورد و مشکش نام کرد
غمزهٔ آهووش گو افگنت
تیر غم در دیدهٔ بهرام کرد
دانهٔ خالی، که بر رخسار تست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
وصف روی آن پسر خواهیم کرد
خدمت زلفش به سر خواهیم کرد
جای او را جان خود خواهیم ساخت
هر چه هست از دل به در خواهیم کرد
پیش خورشید جمال روی او
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷
جز لبم شرح میان او نکرد
جز دلم وصف دهان او نکرد
روی اقبالی ندید آن سر، که زود
جای خود بر آستان او نکرد
راز دل زان فاش میگردد، که دوست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
درد دل برداد و درمانم نشد
دوش راز عشق او بر مرد و زن
قصد آن کردم که برخوانم، نشد
صبر از آن دلدار و دوری زان نگار
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱
یوسف ما را به چاه انداختند
گرگ او را در گناه انداختند
و آنگه از بهر برون آوردنش
کاروانی را به راه انداختند
از فراق روی او یعقوب را
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
هر زمان آشفتهدل نامم کند
با دل آشفته در دامم کند
چون شود راز دل من آشکار
بعد ازان پوشیده پیغامم کند
گر به بزم عشق بنشاند مرا
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲
گر کسی در عشق آهی میکند
تا نپنداری گناهی میکند
بیدلی گر میکند جایی نظر
صنع یزدان را نگاهی میکند
با دم صاحبدلان خواری مکن
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲
سر دردم بر طبیب آسان نبود
گفت: تب داری، غلط کرد، آن نبود
نوش دارو داد و آن سودی نداشت
گل شکر فرمود و آن درمان نبود
بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند
[...]