یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
یا دگر بیرون مرو چون آفتاب
بند کن زلف جهان آشوب را
گر نمیخواهی جهانی را خراب
رنج من زان چشم خوابآلود تست
چون کنم، کندر نمیآید ز خواب؟
زلف را وقتی اگر تابی دهی
آن تو دانی، روی را از من متاب
من که خود میمیرم از هجران تو
بر هلاک من چه میجویی شتاب؟
تا نرفتی در نیامد تیره شب
تا نیایی بر نیاید آفتاب
حال هجران تو من دانم، که من
سینهای دارم پر از آتش کباب
عاشقم، روزی بر آویزم بتو
تشنهام، خود را در اندازم به آب
اوحدی کامروز هجران تو دید
ایزدش فردا نفرماید عذاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوقهاش میخواهد که یا خود را در نقابی زیبا پنهان کند یا دیگر به دنیا نیاید. او درباره آشوبی که زلف معشوق به وجود آورده سخن میگوید و از درد و رنجی که از چشمهای خوابآلود او میکشد، ابراز ناراحتی میکند. شاعر از عشق و هجران میگوید و به جدایی و آتش درون خود اشاره میکند. او به معشوق میگوید که به او نزدیک شود و اگر این کار انجام نشود، او نیز دچار رنج و عذاب خواهد بود. در نهایت، شاعر به حس عمیق عشق و اشتیاق خود برای وصال اشاره میکند و شکیباییاش را در برابر هجران بیان میکند.
هوش مصنوعی: یا چهرهی زیبا و دلربایت را بپوشان، یا مثل آفتاب از جلوی چشم ما دور نشو.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که جهان به هم بریزد و نابود شود، زلف آشفته و پر از همهمهی دنیا را آرایش کن و مرتب کن.
هوش مصنوعی: رنج من به خاطر چشمانت که خوابآلود هستند است. چگونه میتوانم از این درد رهایی یابم وقتی که تو در خواب به سر میبری؟
هوش مصنوعی: اگر موهای خود را بیتاب کنی، این را خودت میدانی، اما لطفاً چهرهات را از من دور نکن.
هوش مصنوعی: من که از دوری تو ناراحت و ناآرامم، دیگر چرا به دنبال نابودی من میگردی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو نروی، شب تاریک باقی میماند و وقتی تو نیایی، نور آفتاب هم نخواهد تابید.
هوش مصنوعی: من از حال غم و دوری تو خبر دارم، چرا که در سینهام احساس سوزشی مانند آتش کباب را دارم.
هوش مصنوعی: عاشق تو هستم و روزی به تو نزدیک میشوم. به قدری به تو نیاز دارم که خود را به آب میزنم.
هوش مصنوعی: اوحدی میگوید: امروز از دوری تو رنج میبرم، اما نمیدانم خداوند در آینده چه سرنوشتی برای من در نظر گرفته و آیا عذابی خواهد بود یا نه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.