گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - ای خروس

 

ای خروس ایچ ندانم چه کسی

نه نکو فعلی و نه پاک تنی

سخت شوریده طریقیست تو را

نه مسلمانی و نه برهمنی

طیلسان داری و در بانگ نماز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲

 

ای دوست حقیقت شنو از من سخنی

با بادهٔ لعل باش و با سیم تنی

کانکس که جهان کرد فراغت دارد

از سبلت چون تویی و ریش چو منی

خیام
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای چنگ، سرافگنده چو هر ممتحنی

در پای کشان زلف چو محبوب منی

گر حلق تراست خشک، پس در چه فنی؟

هم خشک زبانی تو و هم تر سخنی

عمعق بخاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۸ - جواب نامه نوشتن زال زر به نزد زواره گوید

 

مرا پیر خوانی و دل بشکنی

بترسانی از جنگ اهریمنی

عثمان مختاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۶

 

سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی

ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی

به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی

به موکب اندر گویی که سرو در چمنی

ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۷

 

ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی

گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی

گه دام سرخ مُلی‌ گه بند تازه‌ گلی

گه دِرْعِ مُعْصَفَری‌ گه طوقِ نسترنی

گه خوشهٔ عِنَبی‌ گه عُقْدهٔ ذنبی

[...]

امیر معزی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک

 

چو با دشمنش دوستی افگنی

چنان دان که خود شاه را دشمنی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۴ - آگاه شدن کوش از پیروزی آتبین

 

چنان رو که ناگه بر او برزنی

بن و بیخ دشمن همه برکنی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۰ - دانش پرسیدن کامداد، برماین را و پاسخ او

 

دگر مرد درویش با برتنی

ز بیچارگان زشت و ناخوش منی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۱ - پذیره شدن آتبین سلکت را و سپردن فریدون را به وی

 

درختی ست این، بارِ او روشنی

ز بُن برکند بیخ آهرمنی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۰ - لشکر آرایی طیهور و پیام او به کوش و پاسخ وی

 

نجُستی تو پیوند با چون منی

بدان رانده دادی تو سیمین تنی

ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۱

 

یک روز نباشد که تو با کبر و منی

صد تیغ جفا بر من مسکین نزنی

آن روز که کم باشد آن ممتحنی

از کوه پلنگ آری و در من فگنی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸

 

عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی

خود نبود عشق ترا چاره ز بی‌خویشتنی

دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو

تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن بر نکنی

با لب تو باد بود، سیرت نیکی و بدی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹

 

ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی

در سر منی مکن که به ترکیب چون منی

آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک

او را کجا رسد سخن مایی و منی

از آهن مذهب معمور کرده باش

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۸ - مدح سید کائنات و خاتم المرسلین

 

ساکن خانقاه «اَوْ اَد‌ْنی»

سالک شاهراه «اَرْسَلْنا»

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۷
sunny dark_mode