گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای خروس ایچ ندانم چه کسی

نه نکو فعلی و نه پاک تنی

سخت شوریده طریقیست تو را

نه مسلمانی و نه برهمنی

طیلسان داری و در بانگ نماز

به همه وقتی پیوسته کنی

مادر و دختر و خواهی که توراست

زن شماری به همه چنگ زنی

دین زردشتی داری تو مگو

گشتی از دین رسول مدنی

با چنین مذهب و آئین که توراست

از در کشتنی و باب زنی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

هر چه موی سپید بینی تو

دست در دامن بهانه زنی

برکنی گوئی این ز سودا بود

من ندانم که را همی شکنی

پنبه زاری شد آن بناگوشت

[...]

مجیرالدین بیلقانی

لشکر شب رسید تن چه زنی؟

حبشی دست یافت بر ختنی

ادیب صابر

چون تو را خوان و کاسه نبود

بیهده کوس مهتری چه زنی

بی مروت تو را منی نرسد

ای منی چند از این منیّ و منی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه