صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۳
ای حسن تو برق خانمانها
عشق تو دلیل آسمانها
عشق تو نگارخانه دل
سودای تو سرنوشت جانها
در وصف رخ تو بلبلان را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸
پیوسته خورد دل خون از بیغمی جانها
از خنده سوفارست دلگیری پیکانها
زنهار به چشم کم در سوختگان منگر
کز آبله پایان است سیراب، بیابانها
چون سرو به آزادی هرکس که علم گردد
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه
به وقت بیضه دادن، ماکیانها
نشابورک نمایند از فغانها
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۷ - آمدن بسوامتر زاهد برای طلب رام پیش راجه جسرت و بردن رام را
دعای ما بس است از بهر آنها
ولیکن بر نیارم از زبانها
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
ای کوی تو برتر از مکانها
وی گم شده در رهت نشانها
سرگشته به برّ و بحر گردند
اندر طلب تو کاروانها
ای غرقهٔ بحر بینشانی
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
ای لال ز وصف تو زبانها
کوته ز ثنای تو بیانها
با آنکه تو در میان جانی
جویای توایم در کرانها
هر گوشه فکنده تیر فکرت
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟
برخود بزن دو روزی ای برق خان و مانها
چون ناوک فغانم، هردم ز دل نخیزد؟
قد از کشاکش چرخ، گردید چون کمانها
باز سفید پیری اینک رسید ز آن رو
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۴
به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستانها
دگر دست من است و، دامن پاک بیابانها
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
ای نام تو قبله زبانها
چشم دلها چراغ جانها
آیینه راز توست عالم
پیداست ز نامها نشانها
ویران شده نسیم شوقت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
ای بهار لطف تو آبروی بستانها
از تو دامن پر گل خار در بیابانها
ای کبابت ابراهیم وی هلاکت اسماعیل
مستعد قربانی در تن همه جانها
صبح صادق و کاذب بر در تو میآیند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - نعت
به لب آمد از این اندیشه جانها
جدا خواهیم شد از خان و مانها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت
ز دیگر سوی بقالان دکانها
مزین کرده بهر میهمانها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در بیان تعریف و توصیف نانوا
خراب پشت و رویش خان و مانها
کباب مغز او دستار خوانها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - در بیان تعریف نجار چنین می فرمایند
خراب مقدم او خان و مانها
گل افتاده به چشم تابدانها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - در بیان حضرت عبیدالله خان شهربخارا را آئین بستن
همه شب باز درهای دکان ها
ز دزد ایمن متاع کاروان ها
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
ز دست درد مجنونمشربان را در بیابانها
به دامن میرسد مانند گل چاک گریبانها
مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد
در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامانها
چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰
در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
این آتش آگهی داد ما را ز کاروانها
چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است
بازار ما ندارد سودی به این زبانها
تنگی ز بس فشردهست این عرصهٔ جدل را
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱
ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها
اوراق گلستان ثنای تو زبانها
بیزمزمهٔ حمد تو قانون سخن را
افسرده چو خون رگ تار است بیانها
از حسرت گلزار تماشای تو آبست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲
ای داغ کمال تو عیانها و نهانها
معنی به نفس محو و عبارت به زبانها
خلقی به هوای طلب گوهر وصلت
بگسسته چو تار نفس موج، عنانها
بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار
[...]