گنجور

 
فیض کاشانی

ای لال ز وصف تو زبان‌ها

کوته ز ثنای تو بیان‌ها

با آنکه تو در میان جانی

جویای توایم در کران‌ها

هر گوشه فکنده تیر فکرت

زه کرده بهر کمان کمان‌ها

گاهی به بتی شویم مفتون

جوییم جمالت از نشان‌ها

گاهی از چشم و گاه ابرو

گاهی از لب گهی دهان‌ها

گاهی از لطف و گاه از قهر

گاهی پیدا گهی نهان‌ها

گه سیر کنیم در خط و خال

جوییم ترا در آن میان‌ها

گاه از سخنان توی‌برتوی

گاهی ز کتاب و گه بیان‌ها

القصه بهر طریق توییم

با بال دل و پر روان‌ها

گیریم سراغت از که و مه

گاه از پیران گه از جوان‌ها

ما را با تو سری و سرّیست

پنهان ز تن و دل و روان‌ها

سودای تو هرکراست چون فیض

دارد بس سود در زیان‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای غارت عشق تو جهان‌ها

بر باد غم تو خان و مان‌ها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبان‌ها

در پیش جنیبت جمالت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای مهر تو در میان جان‌ها

وای مهر تو بر سر زبان‌ها

قدر تو گذشته از فلک‌ها

صیت تو فتاده در جهان‌ها

قاصر ز ثنای تو زبان‌ها

[...]

خاقانی

نظاره کنان به روی خوبت

چون درنگرند از کران‌ها

در روی تو روی خویش بینند

این است تفاوت نشان‌ها

نجم‌الدین رازی

نظار گیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در آینه نقش خویش بینند

زین است تفاوت نشانها

عراقی

نظارگیان روی خوبت

چو در نگرند از کرانها

در روی تو روی خویش بینند

زینجاست تفاوت نشانها

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه