گنجور

 
فیض کاشانی

ای کوی تو برتر از مکان‌ها

وی گم شده در رهت نشان‌ها

سرگشته به برّ و بحر گردند

اندر طلب تو کاروان‌ها

ای غرقهٔ بحر بی‌نشانی

وان گمره وادی نشان‌ها

هر غم‌زده‌ای‌ست از تو محزون

وز تست نشان شادمان‌ها

از تست زمین فتاده بی‌خود

وز شوق تو شور آسمان‌ها

راهی به تو نیست جز ره عشق

خاصان کردند امتحان‌ها

در عالم عشق سیر کردیم

دیدیم یکان‌یکان نشان‌ها

دل بر سر دل فتاده مدهوش

تن بر سر تن سپرده جان‌ها

نزد دلدار رفته دل‌ها

سوی جانان روان روان‌ها

جان‌ها همه پا کشیده از تن

دل‌های همه کنده دل ز جان‌ها

سر بر سر نیزه‌های حسرت

تن‌ها بر خاک جان‌فشان‌ها

هرکو از عشق گفت حرفی

افتاد چو فیض بر زبان‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای غارت عشق تو جهان‌ها

بر باد غم تو خان و مان‌ها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبان‌ها

در پیش جنیبت جمالت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای مهر تو در میان جان‌ها

وای مهر تو بر سر زبان‌ها

قدر تو گذشته از فلک‌ها

صیت تو فتاده در جهان‌ها

قاصر ز ثنای تو زبان‌ها

[...]

خاقانی

نظاره کنان به روی خوبت

چون درنگرند از کران‌ها

در روی تو روی خویش بینند

این است تفاوت نشان‌ها

نجم‌الدین رازی

نظار گیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در آینه نقش خویش بینند

زین است تفاوت نشانها

عراقی

نظارگیان روی خوبت

چو در نگرند از کرانها

در روی تو روی خویش بینند

زینجاست تفاوت نشانها

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه