گنجور

 
بیدل دهلوی

ای آینهٔ حسن تمنای تو جان‌ها

اوراق گلستان ثنای تو زبان‌ها

بی‌زمزمهٔ حمد تو قانون سخن را

افسرده چو خون رگ تار است بیان‌ها

از حسرت گلزار تماشای تو آبست

چون شبنم گل آینه در آینه‌دان‌ها

بی‌تاب وصال است دل اما چه توان کرد

جسم است به راهت گره رشتهٔ جان‌ها

آنجا که بود جلوه‌گه حسن کمالت

چون آینه محو است یقین‌ها و گمان‌ها

از مرحمت عام تو در کوی اجابت

گم‌گشته اثرها به تک و پوی فغان ها

از قوت تأیید تو تحریک نسیمی

بر بحر کشد از شکن موج کمان‌ها

در چارسوی دهر گذر کرد خیالت

لبریز شد از حیرت آیینه دکان‌ها

در پرده دل غیر خیالت نتوان یافت

جولانکده پرتو ماهند کتان‌ها

در دیده بیدل نبود یک دل پر خون

بی‌داغ هوای تو در تن لاله‌ستان‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

از بس که خورم بر جگر از طعنه سنان‌ها

خون شد جگر ریش من از زخم زبان‌ها

دانی که چه بس تیر نهان خورده‌ام از تو

پیش آی که تا باز دهم با تو نشان‌ها

من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی

[...]

اسیری لاهیجی

ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها

وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

خون شد دل عشاق ز دست الم عشق

شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش

[...]

فصیحی هروی

ای شانه‌کش طره نعت تو زبانها

وی دانه‌کش خرمن مدح تو بیانها

صائب تبریزی

کم نیست جگرداری پیران ز جوان‌ها

کار دم شمشیر کند پشت کمان‌ها

مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است

تا چند بگردی چو زبان گرد دهان‌ها؟

گویایی جان‌هاست به گفتار تو موقوف

[...]

بیدل دهلوی

ا‌ی داغ کمال تو عیان‌ها و نهان‌ها

معنی به نفس محو و عبارت به زبان‌ها

خلقی به هوای طلب گوهر وصلت

بگسسته چو تار نفس موج، عنان‌ها

بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه