گنجور

 
اسیر شهرستانی

تا چند خبر پرسی از بی‌سروسامان‌ها

دیوانه کجا باشد در کوه و بیابان‌ها

شوریده‌تر ای قمری آشفته‌تر ای مجنون

او سرو گلستان‌ها من خار بیابان‌ها

آشفته شوم بی‌تو آسوده شوی بی‌من

دیدارپرستی‌ها منت‌کش حرمان‌ها

آمیزش یک‌رنگی آیینه تماشا کن

گرد من و بوی گل سرکار چراغان‌ها

دلتنگی عالم را ضامن شده‌ام بی‌تو

خاکم نزند آبی بر روی گلستان‌ها

عشق من و خوی تو آیینه رسوایی

رنگ گل و جوش می پیدایی و پنهان‌ها

سرکرده گل‌هایی دیوانه اسیر از تو

تا کی نشود نظمش سر دفتر دیوان‌ها

 
sunny dark_mode