گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

آنم که ز ذوق نیستی دلشادم

همواره خراب عشقم و آبادم

تو در طلب قبول عامی زاهد

من از طلب هر دو جهان آزادم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۰

 

رغبت حلّه رفت از یادم

آن گرفتم، به دیگری دادم

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

ندهی گوش خود به فریادم

یا به گوشَت نمی‌رسد دادم

تو چو لیلی و من چو مجنونم

تو چو شیرین و من چو فرهادم

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - قطعه

 

دو نگاهی که کردمت همه عمر

نرود تا قیامت از یادم

نگه اولین، که دل بردی؛

نگه آخرین، که جان دادم!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

ورنه من نیز آدمیزادم

بعبث دل بکس نمیدادم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

گفت: آخر نرفته از یادم

که ز حوا چها کشید آدم؟!

آذر بیگدلی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

نداده هیچ جایی شور عشقی هیچ کس یادم

اگر دشتست مجنونم اگر کوه است فرهادم

اگر چه رفتی و بردی قرار از جان ناشادم

به این شادم که نتوانی روی یک لحظه از یادم

ترا هر روز افزون می شود بیداد و من با خود

[...]

رفیق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۱۷

 

منکه هر جای روم در قفس صیادم

از قفس بهر چه صیاد کند آزادم

گرچه هر لحظه بخونم صنمی برخیزد

بر در دیر مغان مست و خراب افتادم

برده اند از قد و رخسار خود آن حوروشان

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

چند دارد دل از اندوه جهان نا شادم

عشق کو عشق که از دل بستاند دادم

آخر این ابر در این دشت ببارد روزی

آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم

هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۱

 

نباشد از ره کین گر نمی‌دهد دادم

خوش است خاطر او با فغان و فریادم

به مهر غیر یقین کرده‌ای و دلشادم

که من ز چشم تو از این گناه افتادم

نشاط اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!

کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم

به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر

که چنین از نظر پیر مغان افتادم

چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن باد روان آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

آشکارا و نهان گاه به زرگاه به زور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چرخ ... چه ویران چه کند آبادم

من ز ویرانی و آبادی او آزادم

وه چه...شبان زان لب و دندان تا روز

به سها بر شد و پروین همه شب فریادم

آهم از آن دل... بدل شد به سرشک

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۹

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن، باد روان، آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

پس از آن چند نفرگاه به زرگاه به زور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۲

 

گر گدائی رابطی می با بتی شاهد فراهم

دولتی دارد شگرف این شیر مرغ آن جان آدم

حاصلم نی زآن عقیقی لعل جز اشک پیاپی

بهره‌ام کو زآن فروزان چهر جز آه دمادم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۲

 

آبم آتش نشود گر بدهی خاک ببادم

نکنم از تو فرامش بری ار نام زیادم

به خلاف تو نخیزم چو به مهر تو فتادم

دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۹

 

تا بخاطر دری ای هیچ طرب دامادم

هر چه رفت ار چه عروس تو برفت از یادم

شرم حسن ار چه نهان خواست ولی چو افتادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

نه به آزادی ویران نه به بند آزادم

نز اسیری است ملامت نه به شاهی شادم

همت عشق نه این منزلت اکنون دادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۹

 

توبه از جان و سری چو از سرو جان دل به تو دادم

ای مراد سر و جان چون نکند دل ز تو یادم

من بر آن سر که بودجان به تو خوش دل به تو شادم

مردمان منع کنندم که چرا دل به تو دادم

یغمای جندقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷