گنجور

 
سحاب اصفهانی

این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!

کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم

به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر

که چنین از نظر پیر مغان افتادم

چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک

لیک جائی که به کوی تو نیارد بادم

سر به پیچم اگر از صحبت رندان یارب

مبتلا ساز به هم صحبتی زهادم

چون پی هجر وصالست و پی وصل فراق

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

صید من قابل فتراک نه اما چه شود

کز یکی زخم رسد بهره ای از صیادم؟

باده بنیاد غم گیتی ام از دل بکند

ورنه یک دم غم گیتی بکند بنیادم

مانع شاعریم غصهٔ دهر است (سحاب)

ورنه در دهر کسی نیست به استعدادم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم

کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم

سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق

لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم

پدر و مادر من بنده نبودند تو را

[...]

سعدی

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

[...]

همام تبریزی

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم

در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی

که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم

طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم

[...]

حکیم نزاری

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم

تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم

بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در

لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم

دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟

پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من

تا غلام تو شدم زین دگران آزادم

چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه