این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!
کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم
به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر
که چنین از نظر پیر مغان افتادم
چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک
لیک جائی که به کوی تو نیارد بادم
سر به پیچم اگر از صحبت رندان یارب
مبتلا ساز به هم صحبتی زهادم
چون پی هجر وصالست و پی وصل فراق
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
صید من قابل فتراک نه اما چه شود
کز یکی زخم رسد بهره ای از صیادم؟
باده بنیاد غم گیتی ام از دل بکند
ورنه یک دم غم گیتی بکند بنیادم
مانع شاعریم غصهٔ دهر است (سحاب)
ورنه در دهر کسی نیست به استعدادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دامی اشاره میکند که به طور ناخواسته در آن گرفتار شده است و احساس میکند که همه چیز از یادش رفته است. او به زاهدی اشاره میکند که نگاهش به سوی او افتاده و این موضوع باعث شده به حال خود شک کند. شاعر میداند که سرنوشتش به خاک بازمیگردد، اما در کوی محبوبش آرزوی ماندن دارد. او درگیری بین عشق و دوری را بیان میکند و نه از جدایی غمگین است و نه از وصال خوشحال. در نهایت، شاعر با اشاره به غمهای دنیوی و استعداد خود به غمها پرداخته و میگوید که تنها مانع سرودن شعرهایش، غم و مشکلات زندگی است.
هوش مصنوعی: نمیدانم در چه دام و تلهای گرفتار شدهام! همه چیزهای زیبا و دلانگیز از یادم رفتهاند.
هوش مصنوعی: شاید نگاهی به من از جانب زاهدی باشد، که باعث شده من اینگونه از چشمان پیر مغان دور شوم.
هوش مصنوعی: زمانی که عمرم به پایان برسد، همه اجزای وجودم به خاک خواهند رفت. اما جایی که به کوی تو نرسم، هیچ چیز دیگر نمیتواند جای خالیات را پر کند.
هوش مصنوعی: اگر در بین حرفهای رندان و اهل دل غرق شوم، ای وای، مرا گرفتار محافل و جمعهای آنها کن!
هوش مصنوعی: به خاطرِ دوری از تو و بیخبری، دلگیر نیستم و از اینکه با تو هستم هم خوشحال نیستم. من فقط در پی ترکیبهای عاشقانهام و انتظار وصالی را میکشم که در آن هیچگونه شور و شوقی نباشد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم صید مناسبی برای صیاد باشم، اما چه عیبی دارد اگر از یک زخم، فایدهای برای صیادم به دست آید؟
هوش مصنوعی: شراب باعث میشود که غمهای دنیا را فراموش کنم و اگر این کار را نکند، نمیتوانم حتی لحظهای بدون غم زندگی کنم.
هوش مصنوعی: غصه و ناراحتیهای زندگی مانع از خلق آثار ادبی من است، وگرنه در این دنیا فردی به اندازه من استعداد ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.