نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم
چو بر زد بامدادن بور گلرنگ
غبار آتشین از نعل بر سنگ
گشاد از گنج در هر کنج رازی
چو دریا گشت هر کوهی طرازی
دگر ره بود پیشین رفته شاپور
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم
شباهنگام کاین عنقای فرتوت
شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت
به دشت انجرک آرام کردند
به نوشانوش می در جام کردند
در آن صحرا فرو خفتند سرمست
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
برآمد ناگه آن مرغ فسونساز
به آیین مغان بنمود پرواز
چو شیرین دید در سیمای شاپور
نشان آشنایی دادش از دور
به شاپور آن ظن او را بد نیفتاد
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
چو برزد بامدادان خازن چین
به دُرج گوهرین بر قفل زرین
برون آمد ز درج آن نقش چینی
شدن را کرده با خود نقش بینی
بتان چین به خدمت سر نهادند
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
سخنگوینده، پیرِ پارسیخوان
چنین گفت از ملوک پارسیدان
که چون خسرو به ارمن کس فرستاد
به پرسش کردنِ آن سروِ آزاد
شب و روز انتظار یار میداشت
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین
فلک چون کار سازیها نماید
نخست از پرده بازیها نماید
به دهقانی چو گنجی داد خواهد
نخست از رنج بردش یاد خواهد
اگر خار و خسک در ره نماند
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین
چو شیرین در مداین مهد بگشاد
ز شیرین لب طبقها شهد بگشاد
پس از ماهی کز آسایش اثر یافت
ز بیرون رفتن خسرو خبر یافت
که از بیم پدر شد سوی نخجیر
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
چو خسرو دور شد زآن چشمهٔ آب
ز چشم آبریزش دور شد خواب
به هر منزل کز آن جا دورتر گشت
ز نومیدی دلش رنجورتر گشت
دگر ره شادمان میشد به امّید
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور
یکی شب از شب نوروز خوشتر
چه شب کز روز عید اندوهکشتر
سماع خرگهی در خرگه شاه
ندیمی چند موزونطبع و دلخواه
مقالتهای حکمت باز کرده
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
خوشا ملکا که ملک زندگانی است
بها روزا که آن روز جوانی است
نه هست از زندگی خوشتر شماری
نه از روز جوانی روزگاری
جهانخسرو که سالار جهان بود
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر
نشسته شاه روزی نیمهشیار
به امّیدی که گردد بخت بیدار
در آمد قاصدی از ره به تعجیل
ز هندُسْتان حکایت کرد با پیل
مژه چون کاس چینی نم گرفته
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو به جای پدر
چو شد معلوم کز حکم الهی
به هرمزبر تبه شد پادشاهی
به فرختر زمان شاه جوانبخت
به دارالملک خود شد بر سر تخت
دلش گر چه به شیرین مبتلا بود
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۳ - باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهینبانو
چو شیرین را ز قصر آورد شاپور
ملک را یافت از میعادگه دور
فرود آوردش از گلگون رهوار
به گلزار مهینبانو دگر بار
چمن را سرو داد و روضه را حور
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین
کلید رای فتح آمد پدید است
که رای آهنین زرینکلید است
ز صد شمشیرزن رای قوی به
ز صد قالب کلاه خسروی به
به رایی لشگری را بشکنی پشت
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۵ - به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
چنین گوید جهاندیده سخنگوی
که چون میشد در آن صحرا جهانجوی
شکاری چون شکر میزد ز هر سو
بر آمد گرد شیرین از دگر سو
که با یاران جماش آن دلافروز
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد
ز گل گر دانه خیزد پاک خیزد
چو گوهر پاک دارد مردم پاک
کی آلوده شود در دامن خاک؟
مهینبانو که پاکی در گهر داشت
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین
چو پیر سبزپوش آسمانی
ز سبزه برکشد بیخ جوانی
جوانان را و پیران را دگر بار
به سرسبزی در آرد سرخ گلزار
گل از گل تخت کاوسی بر آرد
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه
ملک عزم تماشا کرد روزی
نظرگاهش چو شیرین دلفروزی
کسی را کآن چنان دلخواه باشد
همه جایی تماشاگاه باشد
ز سبزه یافتند آرامگاهی
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران
فروزنده شبی روشنتر از روز
جهان روشن به مهتاب شبافروز
شبی باد مسیحا در دماغش
نه آن بادی که بنشاند چراغش
ز تاریکی در آن شب یک نشان بود
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانهسرایی ده دختر
فرنگیس اولین مرکب روان کرد
که دولت در زمین گنجی نهان کرد
از آن دولت فریدونی خبر داشت
زمین را باز کرد، آن گنج برداشت
سهیل سیمتن گفتا تذروی
[...]