مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۷ - وحی آمدن موسی را علیه السلام در عذر آن شبان
بعد از آن در سِرّ موسی حق نهفت
رازهایی گفت کان ناید به گفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
طالع عیسیست علم و معرفت
طالع خر نیست ای تو خر صفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۹ - رنجانیدن امیری خفتهای را کی مار در دهانش رفته بود
سهم آن مار سیاه زشت زفت
چون بدید آن دردها از وی برفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۲ - تتمهٔ حکایت خرس و آن ابله کی بر وفای او اعتماد کرده بود
این همه گفت و به گوشش در نرفت
بدگمانی مرد سدیست زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۳ - گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی «آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست؟»
گاو زرین بانگ کرد، آخر چه گفت؟
کاحمقان را این همه رغبت شکفت؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۴ - ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهٔ پند مغرور خرس را
آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت
زیر لب لاحول گویان باز رفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۷ - تتمهٔ اعتماد آن مغرور بر تملق خرس
خشمگین شد با مگس خرس و برفت
بر گرفت از کوه سنگی سخت زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۰ - تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر
چون به ره کردند صوفی را و رفت
خصم شد اندر پیش با چوب زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
گفت با او مشورت کن وانچ گفت
تو خلاف آن کن و در راه افت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۵ - عذر گفتن دلقک با سید اجل کی چرا فاحشه را نکاح کرد
با من این را باز میبایست گفت
تا یکی مستور کردیمیت جفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۶ - به حیلت در سخن آوردن سایل آن بزرگ را کی خود را دیوانه ساخته بود
چون ولیی آشکارا با تو گفت
صد هزاران غیب و اسرار نهفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۹ - دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
گرچه باشد وقت بحث علم زفت
چون خریدارش نباشد مرد و رفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۳ - از خر افکندن ابلیس معاویه را و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را
عجلوا الطاعات قبل الفوت گفت
مصطفی چون در معنی میبسفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۹ - باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
از ضعیفی چون نتواند راه رفت
خلق گوید تُخَمهست از لوت زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۱ - متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن
همچنانک هر کسی در معرفت
میکند موصوف غیبی را صفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۴ - بیان آنک در هر نفسی فتنهٔ مسجد ضرار هست
در جمادات این چنین حیفی نرفت
زد در آن ناکفو امیر داد نفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۷ - بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام
این سخن نی هم ز درد و سوز گفت
خوابناکی هرزه گفت و باز خفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۲ - قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
از وطن پرسید و آوردش بگفت
واندر آن پرسش بسی درها بسفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۷ - دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمیگیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا
چون شعیب این نکتهها با وی بگفت
زان دم جان در دل او گل شکفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۹ - گفتن عایشه رضیالله عنها مصطفی را علیهالسلام کی تو بی مصلی به هر جا نماز میکنی، چونست؟
عایشه روزی به پیغامبر بگفت
یا رسولالله تو پیدا و نهفت