گنجور

 
مولانا

عایشه روزی به پیغامبر بگفت

یا رسول‌الله تو پیدا و نهفت

هر کجا یابی نمازی می‌کنی

می‌دود در خانه ناپاک و دنی

گرچه می‌دانی که هر طفل پلید

کرد مستعمل به هرجا که رسید

گفت پیغامبر که از بهر مهان

حق نجس را پاک گرداند، بدان

سجده‌گاهم را از آن رو لطف حق

پاک گردانید تا هفتم طبق

هان و هان ترک حسد کن با شهان

ور نه ابلیسی شوی اندر جهان

کاو اگر زهری خورَد شهدی شود

تو اگر شهدی خوری زهری بود

کاو بدل گشت و بدل شد کار او

لطف گشت و نور شد هر نارِ او

قوّت حق بود مر بابیل را

ور نه مرغی چون کُشد مر پیل را‌؟

لشکری را مرغکی چندی شکست

تا بدانی کان صلابت از حقست

گر تو را وسواس آید زین قبیل

رو بخوان تو سورهٔ اصحاب فیل

ور کنی با او مری و همسری

کافرم دان گر تو زیشان سر بری