گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱ - حرکت جوهری

 

گفت صوفی تن بود زندان جان

چون قفس کانجا نشانی بلبلی

گفتمش در اشتباهی ای رفیق

کی شود تن در بر جان حایلی‌؟

جسم‌، اضدادیست درهم بیخته

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۲ - انسان سازی

 

مرا درست به یاد اندرست عهد صبی

به روزگار لطیف تفرج و بازی

فتاد پارهٔ مومی ز دامن دایه

من آن ربودم و جستم چو آهو از تازی

چو سنگ بودم درآغاز و نرم گشت آخر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - قطعهٔ کابوسیه

 

عدل کن عدل که گفتند حکیمان جهان

مملکت بی‌مدد عدل نماند بر جای

پادشاهان جهان را سه فضیلت یار است

یا یکی زین سه بودشان به عمل راهنمای

اول آن پادشهی پاکدلی دادگری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴ - جواب روزنامه انگلیسی شرق نزدیک

 

گویند مرکز وطن ما بود خراب

از بس فساد و خدعه در آنجا گرفته جای

انکار ازین فساد نداریم و روشن است

تاربکی و خرابی این ملعنت ‌سرای

لیکن خدا گواست که در مهد عافیت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - آسمان پیما

 

ویحک ای مرغ آسمان‌ پیمای

از بر بام آسمانت جای

تو همایی که گفته‌اند از پیش

که هما آیتی بود ز خدای

میغ‌ پیکر یکی هیونی تو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - جواب به افسر

 

افسرا قطعهٔ تو را خواندم

که ز میخ رهی دژم گشتی

از کی‌ای خواجه با اُ‌بات‌الضیم

هم‌ترازو و هم‌قدم گشتی

تو نبودی که چون دگر یاران

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷ - شوخی در پارلمان

 

دوش گفتم به دست غیب وکیل

کای مثل در بلند فی‌بادی

در کمیسیون خارجه بنویس

نام این بنده را به‌استادی

داد پاسخ‌: سفید خواهم داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۸ - تازی - ترک - کسروی

 

ای تازی‌ ترک معنوی از چه شدی

وی ترک محقق نبوی از چه شدی

ور بودی ترک و بعد سید گشتی

ای‌سید ترک‌!کسروی از چه شدی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۹ - ترجمهٔ قطعه ا‌ی از محمد جریر طبری

 

گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی

مردم زتهیدستی من واقف بودی

استغنا جستم من و مستغنی گشتند

ورنه غم من بر غم یاران بفزودی

شرم آبروی بنده نگهداشتی و کس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۰ - آرزوی محال

 

گر به آزادی زبان بودی

کار آزادگان روان بودی

وگر این سفلگی سخن گفتی

مردم سفله بی‌نشان بودی

چه شدی فضل اگر بدی ارزان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۱ - کار خرد و بزرگ

 

سینهٔ خویش کن فراخ و سترگ

وندر آن جای ده دلی هنری

باز مانی ز کارهای بزرگ

گر به هر کار خرد درنگری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - به یکی از رقبای سیاسی

 

آقای جلیل بی‌جلالی و فری

از مردمی و مهر و وفا بی‌خبری

ای کاشی نوخاسته بر خوبش مبال

کز کاشی نو ساخته بی‌قدرتری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

شنیده‌ای تو که سنجر به عمد یا به خطا

بزد به سینه سر خیل شاعران تیری

بلی معزی کش بود در جگر پیکان

نبست لب ز ثنا گرچه بود دلگیری

نماند شاعر از آن زخم تا به سال دگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۴ - تاریخ لغو امتیاز دارسی

 

مانده بود از امتیاز دارسی

با حساب پارو با پیرار سی

خلق ایران سرگران زین امتیاز

ز آذری و مشهدی و فارسی

اهل آبادان فقیر و پر ز نفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵ - تاریخ دبیرستان فردوسی مشهد

 

بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی

به دوران شهنشه تازه شد دوران فردوسی

زبان بسته گوبا شد، ادب را دهر جویا شد

ز نو بشکفت و بویا شد، گل بستان فردوسی

اگر گشتش دل محزون ز شاه غزنوی پر خون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶

 

خون سیاوش ریز در کف موسی

قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۷ - در سپاسگزاری

 

ابوسعید که اوراست اختر مسعود

به اوج عزت چون شمس تابناک و جلی

حسین اسم و حسن رسم آن که طینت او

خود از ازل بسرشته است با ولای علی

به جان اوست مرکب سعادت ابدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۸ - در تقاضای دو اسب به عاریه

 

ای خواجه آزاده که مفتون توکشتند

قومی به جوابی و گروهی به سئوالی

نگزیدم بهتر ز بساط تو بساطی

نشنیدم خوش‌تر ز مقال تو مقالی

هنکام‌بهار است و سبک بکذد این‌فصل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹ - در هجو کسی که بهار را حبس کرد

 

من و تو هر دو ای ...

دو جوانیم شوخ و مندیلی

تو کنون از وجوه هندوستان

زر ستاندستی و کنی پیلی

به رخ خود پی فریب عوام

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - شیر باش نه کژدم

 

تندی مکن که رشتهٔ چل ساله دوستی

در حال بگسلد چو شود تند آدمی

هموار و نرم باش که شیر درنده را

زیر قلاده برد توان با ملایمی

مرد اراده باش که دیوار آهنین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode