گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی

مردم زتهیدستی من واقف بودی

استغنا جستم من و مستغنی گشتند

ورنه غم من بر غم یاران بفزودی

شرم آبروی بنده نگهداشتی و کس

از من سخنی جز به مدارا نشنودی

ور روی بیفکندی اندر طلب مال

بس مال‌فراوان که به من روی نمودی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۶۹ - ترجمهٔ قطعه ا‌ی از محمد جریر طبری به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی

برجان و روان پدرانت بفزودی

چندانکه توانستی رحمت بنمودی

چندانکه توانستی ملکت بزدودی

سام میرزا صفوی

گر خنده نبودی که لب یار نمودی

اسرار معما ز دهانش که گشودی

حزین لاهیجی

دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی

کز دیدهٔ مرغان حرم خواب ربودی

هر چشم زدن، دیدهٔ دریا نسبم را

غمهای تو از گریه سبکبار نمودی

غافل ز تو یک دم دل مشتاق نگردد

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مشتاق بود گوش به رودی و سرودی

مطرب به نوا ساز بکن چنگی و رودی

در پرده عشاق مزن شور مخالف

آهنگ مؤالف زن و وزر است سرودی

شاید که برد ضرب اصولت به حجازم

[...]

رضاقلی خان هدایت

گر عشق نبودی و غم عشق نبودی

چندین سخن نغز که گفتی و شنودی

ور باد نبودی که سرِ زلف ربودی

رخسارهٔ معشوق به عاشق که نمودی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه