گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - مدح ابوسعید

 

ای مایه سعادت ای بوسعید

ای از سعود گشته مرکب

جاهت ز چرخ یافته میدان

رایت ز مهر ساخته مرکب

روحی ز عیب و نقص منزه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - شکوه

 

ای بزرگی که پایه قدرت

همچو خورشید بر فلک سوده ست

مفلس از جود تو غنی گشته ست

رنجه از جاه تو برآسوده ست

صیقل عدل تو به تیغ هنر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - به خواجه ابوالقاسم فرستاده

 

خواجه ابوالقاسم ای بزرگ اصیل

غم معشوقه هیچ کمتر هست

هستی آگه ز حال کآن خاتون

جز تو آنجاش یار دیگر هست

در وفای تو گر خورد سوگند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - ستایشگری

 

ای بزرگی که در همه احوال

ناصر تو خدای بیچونست

کمترین پایه ای ز همت تو

برترین موضعی ز گردونست

خلق تو جسم عنبر ساراست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - ناله از روزگار

 

دست بر زخم من فلک نگشاد

تا درین سمج بی درم نه ببافت

کس چو من گوهری به نظم نسفت

کس چو من حله ز نثر نبافت

از چنین کارهای بی ترتیب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - تأسف بر سپید شدن موی

 

مویم آخر جز از سپید نگشت

گرچه اول جز از سیاه نرست

رنگ آن سرخ هم نشد گر چند

مردم آن را به خون دیده بشست

مرد را چون سپید گردد موی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - مدیح

 

ای بزرگی که حسن رای تو را

هر زمان بر من اصطناعی نوست

ابر کف تو تند و پر گهرست

بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست

دل شادت چو عقل بی زللست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - نصیحت

 

عذر بی منفعت نهادن چیست

پیش دانش بر ایستادن چیست

مرگ را زاده ایم و مرده نه ایم

خویشتن را غرور دادن چیست

پس چو در جمله می بباید مرد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - وصف خروس

 

ناگه خروس روزی در باغ جست

در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست

آن برگ گل که دارد بر سر بکند

اندر دو ساق پایش دو خار جست

آن از پی جمالی بر سر بداشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - پیری و جوانی

 

آدمی سر به سر همه عیب است

پرده عیبهاش برناییست

زیر این پرده چون برون آید

همه بیچارگی و رسواییست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - حسب الحال

 

مرا بس ز دیوان مرا ز خدمت

خوشا روز بیکاری و وقت عطلت

بر این تیغ کوه گل انبار گویی

چو فغفور بر تختم و فور برکت

چو دولت مهیا بود مر کسی را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - عرض بیچارگی و آرزوی گرمابه

 

گرمابه سه داشتم به لوهور

وین نزد همه کسی عیان است

امروز سه سال شد که مویم

ماننده موی کافرانست

بر تارک و گوش و گردن من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - به عمر کاک فرستاده

 

عمر کاک را که خواهد گفت

کای عزیز و گزین برادر دوست

در هوای من اردل تو دوتاست

دل من در هوای تو یک توست

مهر هر کس کهن کهن گشته

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - مدح ثقة الملک طاهر

 

ثقت الملک تا به صدر نشست

دهر پیشش میان به طوع ببست

تا همایون دوات پیش نهاد

الفش را فلک به تا پیوست

درد دشمن شدست و داروی دوست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - مدح ابورشد رشید

 

مجلس سامی جمالی را

بنده مسعود سعد خدمت کرد

مجلسی را که چون بهشت خدای

معدن جاودانه نعمت کرد

واندرو حشمت خداوندیست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - موعظه

 

ایمنی را و تندرستی را

آدمی شکر کرد نتواند

در جهان این دو نعمتی ست بزرگ

داند آن کس که نیک و بد داند

تا فراوان نایستی تو ذلیل

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - مرثیت

 

راشد از رشد روزگار نیافت

رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود

فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - ستایش

 

ای بزرگی که باغ رادی را

شاخ بأس تو فتح بار آورد

تیغ تیز تو در مصاف عدو

شرک را تا به حشر کار آورد

حیدری صولتی و خنجر تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - ناله از حصار مرنج

 

ای حصن مرنج وای آنکس

کو چون من بر سر تو باشد

هر دیو در آن جهان که بجهد

از خانه خود بر تو باشد

ور پنهان خانه ای کند مرگ

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - پیشگوئی منجم

 

مرا منجم هشتاد سال عمر نهاد

ز عمر دوستی امید من بر آن افزود

خدای داند من دل در او نمی بندم

که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود

تو خود چنین گیر آخر نه پنجه و دو گذشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۵۳
sunny dark_mode