عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست
دل من در هوای تو یک توست
مهر هر کس کهن کهن گشته
در دل من زمان زمان نو نوست
برگ و پوست گشته ای با من
چون توانم نشست به برگ و پوست
به تو محتاج گشته ام که مرا
پای بی زور و دست بی نیروست
آنکه محتاج او نیم همه روز
مانده در پیش من چو دست آهوست
برود آنکه زوست راحت من
نرود آنکه غصه من ازوست
شدن او چو مهر بر آبست
ماندن این چو نقش بر زیلوست
تو بر من به آمدن خو کن
که مرا خوست باز جستن دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبت و وابستگی عاطفی خود به برادر یا دوستش اشاره میکند. او بیان میکند که دلش تنها به یاد و محبت او مشغول است و هرچند زمان میگذرد، عشقش همیشه تازه و نو bleibt. شاعر از نیاز و وابستگی خود به او سخن میگوید و میگوید که بدون او احساس ضعف و ناتوانی میکند. همچنین به نحوهی ماندن و رفتن انسانها در زندگی اشاره کرده و از دوستش میخواهد که به او نزدیکتر شود و محبتش را حفظ کند.
هوش مصنوعی: زندگی کاک را کسی نمیتواند بگوید، ای عزیز و انتخاب شده، برادر دوست.
هوش مصنوعی: در حال و هوای من، احساس تو دو بخشی است، اما دل من فقط یکسره در فکر و محبت توست.
هوش مصنوعی: عشق و محبت هر فردی که در دلم جا دارد، همچنان تازه و نو به نظر میرسد، حتی اگر سالها از آن بگذرد.
هوش مصنوعی: برگ و پوست به من شبیه شدهاند، پس چطور میتوانم به برگ و پوست تکیه کنم و از آنها حمایت بگیرم؟
هوش مصنوعی: من به تو نیاز دارم چون بدون توان و قدرت، به تنهایی نمیتوانم بر آنچه پیش رو دارم غلبه کنم.
هوش مصنوعی: شخصی که به او نیاز دارم، همیشه در برابر من حضور دارد و مانند دستی ظریف و زیباست.
هوش مصنوعی: آن کس که سبب آرامش من است باید برود و آن کس که غم من به خاطر اوست نباید برود.
هوش مصنوعی: شکلگیری او مانند ماهی است که بر آب میدرخشد، اما ماندن این مانند نقش و نگاری است که بر روی زیلو (فرش بافی) باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به خودت عادت بده که به سوی من بیایی، چون من در جستجوی دوستی هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از همه چیز جاه دارد دوست
این ز اصل بزرگ و همت اوست
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
[...]
ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
[...]
بالله ار بر تنم بدرّی پوست
هیچ دشمنت را ندارم دوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.