گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

شکرانهٔ بازوان پر زور

رحمی به شکستگان رنجور

بیچاره و مستمند و مسکین

شاد از ستم و زجور مسرور

جان‌ها به محبت تو مخلوق

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

عقل با عشق کی شود دمساز

نبرد صرفه سحر از اعجاز

تا چه فرمان رسد ز درگه دوست

سر نهادم بر آستان نیاز

دل زکف رفته، جان رسیده بلب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

زلف بر پا فکنده از سر ناز

ما گرفتار این شبان دراز

نظری داشت با نظر بازان

لعبت شوخ و شاهد طناز

سپر از دیده بایدش آورد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ابر بر طرف گلستان گوهر افشان است باز

خسرو گل را مگر عزم گلستان است باز

باز سنبل میدمد از باغ یا باد بهار

از شمیم آن خم گیسو پریشان است باز

طره ی سنبل پریشان زلف شاهد بی قرار

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

چون به عکس آری نظر خورشید تابان است و بس

باز چون بر اصل بینی ظل یزدان است و بس

سوی عکس ار دسترس نبود عجب نبود که نیست

دسترس تن را به جان وین صورت جان است و بس

ظل یزدان را چو یزدان گیر و این فرخنده کاخ

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

نگه مست و چشم هشیارش

لب شیرین و تلخ گفتارش

دیدم و دل بمهر او دادم

تا توانی بگو بیازارش

رفت و پوشید چشم از نگهی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

زین گرفتاری چه می‌جویی دلا آزاد باش

زیستی با غم بسی آخر زمانی شاد باش

گر هوای پرفشانی نبودت در سر چه باک

گو چمن دام و جهان یکسر همه صیاد باش

خواه طاعت خواه عصیان فارغ از کاری ممان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

در کف عشق نهادیم عنان دل خویش

تا کجا افکندش باز و چه آید در پیش

خبرت هست که هیچت خبری نیست زخویش

آه اگر بگذردت زین سپس ایام چو پیش

یک جهان کشته و تیغ تو همان وقف نیام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

دیده ام و شنیده ام عاشقی و ملامتش

آفت عشق خوشتر از زاهدی و سلامتش

سرو و گل و کنار جو کی برد اندهش ز دل

آنکه کناره جو بود دلبر سرو قامتش

بیهده همنشین مبر وقت من از سخن که نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش

دار از چشم بد خلق خدایا نگهش

جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر

که برانند و ندانند چه باشد گنهش

نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

مردود خلق گشتم و گشتم پسند خویش

رستم ز بند غیر و فتادم به بند خویش

تا چند درد زهر بکامم زجام غیر

زین پس من و مذاق خوش از صاف قند خویش

ما را بتلخکامی خود ذوق دیگر است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش

منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش

ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی

تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش

دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

یا بیا افتادگان را دست گیر، افتاده باش

یا نداری دست دل بردن برو دلداده باش

خامه ی نقش آفرینت هست، لوحی ساده جو

ورنه پیش خامهٔ نقاش لوح ساده باش

گر بسر سودای غوغای خداوندیت هست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

جوی شهد است لعل سیرابش

تشنگی میفزاید از آبش

روز ما نذر طره ی سیهش

بخت ما وقف چشم پر خوابش

دل مسکین و جعد مشکینش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

هیچ عاقل به خانه بندد نقش

تا ببندد گذار سیلابش

از خرابی بن نشاط چه غم

در شکن سقف و بر کن ابوابش

تا نیاید فرود بام سرای

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

لبم از آتش دل میزند جوش

بگوشم باز میگویند خاموش

زیادت رفته باشم من عجب نیست

که من از یاد خود گشتم فراموش

ندیدم با تو هرگز خویشتن را

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

اگر چه ناصح ما مشفق است و خیر اندیش

به تندرست چه گویم من از جراحت ریش

بهیچ حادثه ما را غمین نشاید داشت

که از وجود تو شادیم نی زهستی خویش

غمش نهفته نشاید بدل که مقدم شاه

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

زبان بعرض نیازی مگر گشودم دوش

سروش غیب بگوشم نهفته گفت خموش

وجود تو همه فقر است و ذات او همه جود

نیاز تو همه نطق است وجود او همه گوش

اگر به نوش عتاب آیدت بخاک بریز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

افکنده سبزه بر کنف بوستان بساط

رفت آنکه دوستان نشکیبند بی‌نشاط

ساقی بجوی ساغری از بادهٔ کهن

مطرب بگوی تازه‌ای از گفتهٔ نشاط

این چند روزه مهلت تن بگذرد که نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ

غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ

بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم

بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ

در میان دیده بودی نی کنار جویبار

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۲۵
sunny dark_mode