نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش
دار از چشم بد خلق خدایا نگهش
جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر
که برانند و ندانند چه باشد گنهش
نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی
دل چرا امیبری از کس چو نداری نگهش
قاصد یارم و با تیرگی بخت نشاط
حرفی از جعد خطش دارم و چشم سیهش
بنده ی شاهم و بر روشنی چشم امید
خطی از گرد رهش دارم و گرد سپهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از عشق و زیبایی معشوق صحبت میکند و به جذابیت و چشمهای سیاه او اشاره میکند. او از خداوند درخواست میکند که از چشم بد و نظر بد دیگران، معشوق را حفظ کند. شاعر به وضعیت انسانی مسکین و فقیر نیز اشاره میکند که ممکن است به خاطر نادانی از گناه خود آگاه نباشد. در نهایت، او از دلشکستهگان یاد میکند که نمیتوانند توجه معشوق را جلب کنند و به امید خود برای دیدن معشوق و زیباییهای او اشاره دارد، در حالی که از تیرگی بخت خود نیز نالان است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر درخواستی است که از خداوند میشود تا از چشم بد و آسیبهای دیگر، چشمان زیبای معشوق محافظت کند. شاعر میخواهد که نگاه معشوقش همچنان محفوظ بماند و از نظر دیگران مصون باشد.
هوش مصنوعی: بهتر است بر آن بندهٔ بیچاره و فقیر افسوس خورد که او را طرد کردهاند بی آنکه بدانند چه خطایی انجام داده است.
هوش مصنوعی: تو هیچ نگاه محبتآمیزی به دلشکستگان ما نمیکنی، پس چرا دلتنگی؟ وقتی که هیچکس را نمینگری و به یادش نیستی.
هوش مصنوعی: پیامآور محبوبم هستم و با وجود بخت تاریکم، همچنان خوشحالم. دربارهی زیبایی خطش و چشمان سیاهش صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: من عبد و بنده شاه هستم و بر روی روشنایی چشم امید، نشانی از خاک پای او دارم و غبار سپاهش را مینگرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش
لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش
من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل
[...]
آن که بر خیل بتان ساخت خدا پادشهش
سرمه اهل نظر باد غبار سپهش
شرمسارم که چو آمد به سرم قاصد او
برنیامد ز تنم جان که فشانم به رهش
حسن قاصد چو به مقصودی شه خاص بود
[...]
آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش
میگدازد جگر شیر ز طرز نگهش
از بدآموزی آن غمزه نمیگردد سیر
ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش
دو جهان گشته به حسنی که اکر در عرصات
[...]
دهر پرفتنه و شورست ز چشم سیهش
داری از چشم بد خلق خدایا نگهش
هرکه را باعث عصیان و خطا عشق شود
ملک از رشک بسوزد که نویسد گنهش
پر مگو خواجه که عشرتگه ما روشن ازوست
[...]
دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش
بخت اگر دست دهد دست من و دامن او
چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش
چشم امید بپوشان ز غبار خط او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.