گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

گر نشینم با تو در خلوت به شادی یک دمی

از غبار خود نبیند چشم دل دیگر نمی

حاصل از عالم دمی دانم که گویم با تو راز

اهل دلرا زین دمی خوشتر ز ملک عالمی

ایدل از دلبر مدار امید شادی بهر آنک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

لعل لبش کزو بچکد آب زندگی

آورد خط بنام من از بهر بندگی

در جستجوی عارض چون آفتاب او

هستم چو ماه گرد جهان در دوندگی

طوطی جان همی زندم بال تا کند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

من ندیدم نشنیدم که بود در چمنی

همچو بالای تو سروی و چو رخ نسترنی

چند از رسته دندان چو عقد گهرت

صدفش جوهر فردی شده یعنی دهنی

تا گل عارضت اندر چمن حسن بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

ماهرویا گه آنست که رخ بنمائی

که بجان آمدم از بیکسی و تنهائی

تو پس پرده و خلقی بگمان در سر شور

تا چها خیزد اگر پرده ز رخ بگشائی

چشم ترکانه تو برد بیغما دل خلق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

نگارینا نمیشاید ترا گفتن برخ ماهی

که در حسنت کسی همتا ندید از ماه تا ماهی

ز نور روی تو خورشید اگر نه ذره ئی بودی

برین پیروزه او رنگش مسلم کی شدی شاهی

دلم را ز آتش اندوه بآب لطف برهاند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

یا رب کراست چون تو نگاری شکرلبی

سروی سمنبری صنمی سیم غبغبی

جانی بلطف و جمله خوبان چو قالبند

هرگز بلطف جان نشود هیچ قالبی

چون هست نور روی تو گو مه دگر متاب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١

 

ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی

کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا

درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل

گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا

آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢

 

آن شهنشاهی که از تأثیر جود عام او

هر چه باشد آرزوی دل بچنگ آید مرا

کسوت امید را در دستگاه او زدم

بر خم نیل فلک تا خود چه رنگ آید مرا

دی یکی میگفت تو زیعیت هست اندر حساب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣

 

از برای دو چیز جوید و بس

مرد عاقل جهان پر فن را

یا از آن سر بلند گردد دوست

یا کند پایمال دشمن را

و آنکه میجوید و نمیداند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ابن یمین اگر همه عالم بکام تست

باید کزان فرح نفزاید دل ترا

ور ملک کاینات ز دستت برون شود

هان تا غمش ز جان رباید دل ترا

چون هست و نیست نماند بیک قرار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

ای نسیم صبحگاهی بر تو جان افشان کنیم

گر کنی آگه ز حالم خواجه نصرالله را

آن سرافرازیکه دائم دارد اندر شکر خویش

فیض ابر دست او رطب اللسان افواه را

و آنکه با تدبیر رأی او توان گفتن کنون

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای بسا دوستان که بگزیدم

تا بدیشان بمالم اعد را

راستی را بسعیشان ایام

داد مالش ولی بسی ما را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧

 

بتمثیل ابن یمین نکته ئی

کند عرضه بر شاه فرمانروا

هنرمند مانند بازی بود

که او را بدام آوری از هوا

بتعلیم صیدش مشو رنجه هیچ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨

 

بیا ز ابن یمین ای دوست بشنو

مر این شایسته پند رایگان را

یکی و سی و پنج است آن کز آن‌ها

نباید بود غافل مؤمنان را

ز ده عشری وز آن پس منزلی چند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩

 

باهل خطه فریومد از طریق رضا

مگر بعین عنایت نظر فکند خدا

که آفتاب سپهر کرم بطالع سعد

فکند سایه الطاف خود برین ضعفا

ستوده آصف ایام عز دولت و دین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠

 

بر کاتبان خویشتن املای بد مکن

چون سر زدند از پی تحریر خامه را

املا نگر که بر چه نویسندگان کنی

و ایشان بحضرت که نویسند نامه را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١

 

چشم پدر از هجر تو پوشیده چو گردید

فرزند دل افروز من ای بدر منیرا

پیراهن خود تحفه فرست ای پسر و گوی

القره علی وجه ابی یات بصیرا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢

 

خداوندم مرا در علم منقول

زبان و دیده گویا کرد و بینا

بمعقولات نیزم دسترس هست

اگر چه نیستم چون ابن سینا

ترا گر مال بسیارست شاید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣

 

خرد چون کند دوستی با کسی

که با دشمنان باشد او را صفا

مدار از بدان چشم نیکی از آنک

شکر کس نخورد از نی بوریا

شبان بره آن به که دارد نگاه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴

 

خسیسی اگر لاف آن میزند

که باشد یکی در نسب اصل ما

نیم منکر این ولی در حسب

میان من و او بود فرقها

اگر چه از آهو بود پشگ و مشک

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۱۰۵
sunny dark_mode