گنجور

 
ابن یمین

باهل خطه فریومد از طریق رضا

مگر بعین عنایت نظر فکند خدا

که آفتاب سپهر کرم بطالع سعد

فکند سایه الطاف خود برین ضعفا

ستوده آصف ایام عز دولت و دین

که زیبدش که کند پادشاهی وزرا

زهی کریم نهادی که بر بسیط زمین

سپهر با همه دیده ندید مثل ترا

توئی که بر چمن جان هر که زنده دلست

ز فیض ابر سخای تو رست مهر گیا

توئی چنان که اگر ذره ئی شود موجود

ز عزم و حزم تو در پیکر زمین و سما

زمین شود چو سما بیقرار و سرگردان

سما شود چو زمین با وقار و پا بر جا

گذشت بر دل من یکسخن بخواهم گفت

خدایگان ز ره لطف اگر کند اصغا

سعادت ازلی با عماد دولت و دین

جهان رادی و مردی سپهر جود و سخا

ز بدو فطرت و آغاز آفرینش او

مقارنست و برینحال واقفست و گوا

سعادتی نه همانا که به تواند بود

ز اتفاق ملاقاتت ای خجسته لقا

بکام دل ز جهان داد عیش بستانید

که هست بر گذر این سخت کوش سست وفا

زمان دولت و اقبال مغتنم شمرید

میفکنید از امروز کار بر فردا

مگر ز بخت شما نیز باید ابن یمین

فراغتی که نواند گزارد فرض دعا

چو روزگار که تفریق و جمع شیوه اوست

نمیزند نفسی بی رضای رأی شما

 
 
 
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه