صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بدانی جان ما
خانه خالی کردهایم و خوش نشسته بر درش
غیر او را نیست بارش در سرابستان ما
جان ما آئینه دار حضرت جانان بود
عشق او گنجی است در کنج دل ویران ما
غرق دریائیم و خوش خوش دست و پائی می زنیم
ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما
خون دل در جام دیده پیش مردم می نهیم
در خیال آنکه بنشیند دمی بر خوان ما
نعمت دنیی و عقبی آن تو ای نازنین
ما از آن نعمتالله ، نعمتالله آن ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق احساسات و دردهای عاشقانه است. شاعر از فدا کردن خود برای درد بیدرمانش میگوید و به عشق جاودانی که از معشوق به دست آورده، اشاره میکند. او زندگی خود را به عشق معشوق وابسته میداند و خانهای را که خالی کرده، بهجز او هیچ کس دیگری را در آن نمیبیند. شاعر به غرق شدن در دریای عشق اشاره دارد و از دیگران دعوت میکند تا به این عشق بیپایان ورود کنند. در نهایت، او عشق را بهترین نعمت میداند و زندگی واقعی را در پیوند با معشوق یافته است.
هوش مصنوعی: صد نوع درمان برای درد ناچاره ما وجود دارد، اما درد عشق را باید با نوشیدنی تسکین داد. اگر عشق تو فرمان میدهد، باید این درد را بپذیری.
هوش مصنوعی: ما از عشق او به زندگی ابدی دست یافتهایم. با زندهدلها همراه باش تا بتوانی حقیقت جان ما را درک کنی.
هوش مصنوعی: خانه را خالی کردهایم و در بیرون آن، هیچکس جز او در کنار درب نیست که بر ما باران بدهد؛ در سرابستان ما، هیچچیز واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: روح ما منعکسکننده محبوب واقعیمان است، و عشق او گنجینهای است که در دل ویران ما نهفته است.
هوش مصنوعی: ما در دریای عمیق و وسیع غوطهور هستیم و با شادی در حال تلاش و شنا کردنیم. اگر عشق و اشتیاقی داری، به این اقیانوس بیپایان ما بپیوند.
هوش مصنوعی: ما در دل غم و درد خود را در چشمهایمان نشان میدهیم و این کار را به خاطر این میکنیم که امید داریم کسی لحظهای در کنار ما بنشیند و از محبت ما بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: خداوند نعمتهای زندگی دنیوی و آخرتی را به تو بخشیده است، ای عزیز. ما نیز از نعمتهای الهی برخورداریم که به لطف او به ما رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.