صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بدانی جان ما
خانه خالی کردهایم و خوش نشسته بر درش
غیر او را نیست بارش در سرابستان ما
جان ما آئینه دار حضرت جانان بود
عشق او گنجی است در کنج دل ویران ما
غرق دریائیم و خوش خوش دست و پائی می زنیم
ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما
خون دل در جام دیده پیش مردم می نهیم
در خیال آنکه بنشیند دمی بر خوان ما
نعمت دنیی و عقبی آن تو ای نازنین
ما از آن نعمتالله ، نعمتالله آن ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما
گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما
غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار
ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما
هرچه آید در نظر آئینهٔ گیتی نماست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.