گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
می رسد شاهی ترا بر دلبران، سلطان ما
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت
نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما
از تب و تاب غم هجران چو ما را دل بسوخت
خود نگفتی این گذر چونست در هجران ما
چشم ما می گوید از سوز غمت شب تا به روز
هیچ رحمی نایدت بر دیده گریان ما
می کنم شادی که گفتا غمزه ات از ناز دوش
خسروا، نزدیک آن شو تا شوی قربان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عشق و درد جدایی پرداخته و احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوقش بیان میکند. شاعر میگوید که عشق او در دل ویران او نهان شده و این عشق آتشی بر جان او میزند. او از معشوق میخواهد که از او بگذرد و درمان دردش را پیدا کند. شاعر همچنین به زیبایی معشوقش اشاره کرده و میگوید که او بهترین موجود در میان عاشقان است. غم جدایی و دلتنگی به شدت او را آزار میدهد و او حس میکند که هیچ رحمی از سوی معشوق بر او وجود ندارد. در پایان، شاعر اشاره میکند که با وجود همه غمها، همچنان شاد است زیرا میخواهد به معشوقش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: عشق تو در دل خراب و ویران ما پنهان شده و به خاطر آن عشق، آتش و شعلهای دائماً در وجود ما روشن است.
هوش مصنوعی: ای پزشک، از ما دور شو و به دنبال درمان درد ما نباش، زیرا جانان ما با لطف خود دردهای ما را درمان میکند.
هوش مصنوعی: ای زیبا، یوسف عهد تو است و با این زیباییات، مقام سلطنت تو بر دلبران خواهد رسید و تو، سلطان قلب ما خواهی شد.
هوش مصنوعی: دیروز در باغ، ناگهان با زیبایی خودت گذشتی و گل لاله گفت که هیچ چیز در باغ ما به زیبایی تو نیست.
هوش مصنوعی: در درد و رنج دوری از محبوب، دل ما به شدت سوخته است. تو اما هیچ نگفتی که این دلتنگی و گذر از این دوری چه حال و روزی دارد.
هوش مصنوعی: چشمان ما از درد و غم تو در تمام طول شب و روز به شدت میگریند و هیچ رحمی از طرف تو بر این چشمان گریان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میگویم شادی برپا کن، زیرا میگوید زیباییات از ناز و دلرباییات نزدیک است. به ما نزدیک شو تا ما هم به قربان تو بیفتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بدانی جان ما
خانه خالی کردهایم و خوش نشسته بر درش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.