دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
سر ز سودا پر شد و از دست رفت سامان ما
آخر از روی کرم بازآ که در هجران تو
ز آب چشم خون فشانم تر شده دامان ما
مدّتی تا در جهان سرگشته می گردم به غم
خود نمی گویی که چون شد زار سرگردان ما
سالها تا همچو سرو از عشق رویت سر کشید
این دل سرگشته ی مهجور نافرمان ما
عید رویش را فدا کردم جهان و جان چه گفت
خود چه ارزد لاشه ای تا می کنی قربان ما
کس چو من در عاشقی جان و جهانی در نباخت
عشق روی دوست آمد آیتی در شان ما
من گدای کوی او گشتم که تا بر من نظر
افکند، دارد فراغت از جهان سلطان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید. او از معشوق میخواهد که با لبهایش درمان دردش را به او بدهد، چرا که زیبایی او آتشی در دلش افکنده است. درد درون او عمیق است و نمیداند چطور میتواند آن را درمان کند. دیگران او را سرزنش میکنند و میپرسند چرا در این وضعیت گرفتار شده است. او همواره در هجران معشوق گریه میکند و دامنش از آب چشم تر شده است. شاعر در جستجوی معشوقش سرگردان و پریشان است و سالها به عشق او پایبند بوده و همهچیز را فدای دیدن او کرده است. او به عشقش مفتخر است و خود را گدای درگاه معشوق میداند، در انتظار یک نظر از او که به زندگیاش معنا ببخشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر لبت که چون لعل است، دچار درد و رنج شدم. از تو میخواهم که درمانم کنی، زیرا از چهرهات آتشی در جانم افکندهای که مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد که نمیدانم چگونه میتوان آن را درمان کرد. از پیوستن به معشوق خبری نیست و این درد بیدرمان همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که تو من را تنظیم و منظم کردی، اما چه شد که سرم پر از عشق و دیوانگی شد و همه چیز به هم ریخت؟
هوش مصنوعی: در نهایت، به خاطر لطفی که داری، برگرد و به من سر بزن؛ زیرا در غم دوریات، اشکهایم چون خون میریزد و دامانم را تر کرده است.
هوش مصنوعی: مدتی است که در این دنیا سرگردان و بیهدف میچرخم. درباره غم خودم هیچ نمیپرسی و نمیگویی که چرا حال و روزم اینگونه خراب و آشفته است.
هوش مصنوعی: سالها طول کشید تا این دل سرگشته و بیقرار ما، همچنان که سروی از عشق تو سر به فلک کشید، به عشق روی تو برسد.
هوش مصنوعی: روز عید را به خاطر تو نادیده گرفتم، زیرا برایم مهمتر از هر چیزی است. زندگی و جهان چه ارزشی دارد وقتی که جان و روح خود را به پای تو قربانی میکنم.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من در عشق، جان و همه چیزش را نباخته است؛ عشق به چهره دوست، نشانهای است از بزرگی و مقام ما.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او، به گدایی در کوی و برزن او پرداختهام، تا شاید نگاهش به من بیفتد. او فارغ و راحت از دغدغههای دنیای ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
آه و صد آه از جفای چرخ بی سامان ما
دل پر از دردست از او، او کی کند درمان ما
ای نسیم صبحدم این بوی جان پرور بگو
از کجا آورده ای در کلبه ی احزان ما
از جفای چرخ جانم از جهان بیزار بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.