حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶
... ای مسلمانان چه درمان الغیاث
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته ام سوزان و گریان الغیاث
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷
... قد تو سرو و میان موی و بر به هییت عاج
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸
... همیشه تا که بود متصل مسا و صباح
صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
... در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱
... نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
که بسته اند بر ابریشم طرب دل شاد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲
... صبحم به بوی وصل تو جان باز داد باد
حافظ نهاد نیک تو کامت بر آورد
جان ها فدای مردم نیکو نهاد باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳
... زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
... تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵
... خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
... بر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷
... از حلقه وصل تو برون باد
لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب مردمان دون باد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
... هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
... با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱
... صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲
... خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
... گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
... بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
... بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶
... به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد