گنجور

 
۴۰۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲

 

... کس ندیده ست و نبیند مثلش از هر سو ببین

حافظ ار در گوشه محراب می نالد رواست

ای نصیحت گو خدا را آن خم ابرو ببین ...

حافظ
 
۴۰۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳

 

... ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین

کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست

صفای همت پاکان و پاکدینان بین

حافظ
 
۴۰۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴

 

... بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این

کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین

که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این

حافظ
 
۴۰۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵

 

... به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او

مدام خرقه حافظ به باده در گرو است

مگر ز خاک خرابات بود فطرت او

حافظ
 
۴۰۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶

 

... از افسر سیامک و ترک کلاه زو

حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست

درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو

حافظ
 
۴۰۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷

 

... آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

حافظ
 
۴۰۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸

 

... شرح نیازمندی خود یا ملال تو

حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست

سودای کج مپز که نباشد مجال تو

حافظ
 
۴۰۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹

 

... ماییم و آستانه دولت پناه تو

حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت

آتش زند به خرمن غم دود آه تو

حافظ
 
۴۰۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

... راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو

خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند

بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو

حافظ
 
۴۱۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱

 

... خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن

حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو

حافظ
 
۴۱۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲

 

... که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هوادار ی

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

حافظ
 
۴۱۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳

 

... باشد توان سترد حروف گناه از او

حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد

خالی مباد عرصه این بزمگاه از او ...

حافظ
 
۴۱۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴

 

... مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو

حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است

از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو

حافظ
 
۴۱۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵

 

... رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو

حافظ گرت به مجلس او راه می دهند

می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

حافظ
 
۴۱۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶

 

... مده به خاطر نازک ملالت از من زود

که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله

حافظ
 
۴۱۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷

 

... از قامتت سرو از عارضت ماه

شوق لبت برد از یاد حافظ

درس شبانه ورد سحرگاه

حافظ
 
۴۱۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸

 

... یا لیت شعری حتام األقاه

حافظ چه نالی گر وصل خواهی

خون بایدت خورد در گاه و بی گاه

حافظ
 
۴۱۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹

 

... سخن اندر دهان دوست شکر

ولیکن گفته حافظ از آن به

حافظ
 
۴۱۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰

 

... عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار

خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه

حافظ
 
۴۲۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱

 

... که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده

بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم

هزار صف ز دعاهای مستجاب زده ...

حافظ
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۸