گنجور

 
۱۲۲۱

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷ - تتبع سلطان حسینی

 

از من آواره در کویت فغانی مانده

بی نشانی رفته و از وی نشانی مانده ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۲۲۲

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » فصول اربعه » فصول اربعه: سرطان

 

... بر بختی کف ریز غریو خم رویین

آن نوع نطاق فلک افکنده فغان را

کز جذر اصم پرده مغز از تعب رنج ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۲۲۳

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... چو کبک مست کوهی بر سر سنگ

بصدا فغان انا الحق برزبان است

کوهی
 
۱۲۲۴

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... کز دم ما آتش اندر جان مرد و زن گرفت

از فغان و آه ما دوشینه در صحن چمن

مرغ شبخوان از درخت خویش نالیدن گرفت ...

کوهی
 
۱۲۲۵

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

... لعل لبت از خون دلم رنگ برآورد

برگریه و زاری و فغان من درویش

صد ناله زار از دل چون چنگ برآورد ...

کوهی
 
۱۲۲۶

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... همچو ابر بهار می گرید

از فغان و نفیر بلبل مست

باغ و گلزار و خار می گرید ...

کوهی
 
۱۲۲۷

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

... ز خوندل که دو چشم تو باده می نوشد

فغان و ناله ز خون چون نی و رباب شود

در آن شبی که شراب از لب حبیب خورم ...

کوهی
 
۱۲۲۸

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

... بخور می از کف ده ساله طفلی

فغان در جان شیخ و شاب انداز

نگارا تا ببوسم آن کف پای ...

کوهی
 
۱۲۲۹

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

... هست بر ناله بلبل دل گلزار عاشق

کوهی از دیده خونبار فغان کن که خدا

هست بر آه تو و گریه خونبار عاشق ...

کوهی
 
۱۲۳۰

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

... بگوشت می رسد هر صبح و شامی

فغان و ناله های زار از این سو

برای دفع مخموری صبحها ...

کوهی
 
۱۲۳۱

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

... رو که از حسن گل و درد دلم بیخبری

همه فریاد و فغان تو برای دل تست

عاشقی بر دل خود در گل اگر می نگری ...

کوهی
 
۱۲۳۲

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

... که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دل ها

فغان ای کعبه جان ها که در راه تمنایت

چو مور از ضعف شیران را به هر گام است منزل ها ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۳

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را

به فغان آید اگر بشوند آواز تو را

سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۴

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

از که نالم که فغان از دل ریش است مرا

هر بلایی که بود از دل خویش است مرا ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۵

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... در حسرت ماه رخش از یارب شب سوختم

یارب زهجرش تا بکی آه از فغان خیزد مرا

زان ساقی سرمست اگر چون شیشه پرخون شد دلم ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۶

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

... بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور

فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا

سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۷

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا

که فغان دردمندان نرسد بگوش اورا

دل من زنوش آن لب نرسد بکام هرگز ...

... که هوای دوست آرد همه دم به جوش اورا

زفغان این پریشان چه شو چو زلف درهم

که زخ تو کرد غارت دل و صبر و هوش اورا

دل زار من چو بلبل به فغان میار ای گل

که زبان اگر گشاید که کند خموش اورا ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۸

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

... ز خط آن لب لعلم جگر بود پاره

فغان که نیش من است آنکه مرهم ریش است

سلامت دو جهان بخش سر بلندان است ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۳۹

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

... این بس نوازشم که چو داد از غمت زنم

گویی فغان این سگ بیهوده گرد چیست

در بیخودی اگر نه بپایت فتاده ام ...

اهلی شیرازی
 
۱۲۴۰

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

... همسایه ام گوید که کس همسایه عاشق مباد

بس کز فغانم خلق را شب ها غنودن مشکل است

اهلی تو در معنی فزا صورت به حال خود بهل ...

اهلی شیرازی
 
 
۱
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۱۸۰