قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شمس الکفات ابوعلی حسن
... چون گرد لاله زار بهاری بنفشه زار
گاهی ز عشق لاله کنم ناله و فغان
گاهی بگریم از غم هجر بنفشه زار ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح ابونصر مملان
... بر عقیق از چهر او هر ساعتی بارم زریر
گر من اندر هجر آن گلرخ فغان دارم رواست
بلبل اندر وصل گل باری چرا دارد نفیر ...
... گاهی از قمری نوا و گاهی از ساری سرود
گاهی از بلبل فغان و گاهی از صلصل صفیر
چرخ تیره زابر چون از گرد لشگرگاه شاه ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی
... بگاه کین تو یازد بترک تازی تاز کذا
همی فغان کند از رنج دو بنانت قلم
یکی بنه قلم و سوی ساغر می تاز ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح ابوالمعمر
... او ز جور مهر و آذر مستمند و ناتوان
من بفریاد و فغان اندوه بگسارم همی
او ندارد تاب آن کآمد بفریاد و فغان
تا سپاه اندر جهان آورد آذر ماه ازو ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - فی المدیحه
... زایران را هست دست راد تو فریادرس
نیست پیش دست تو حاجت بفریاد و فغان
زهر خوردن بر گمان نه کاردانایان بود ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از معشوق
... تا گل روی ترا دیدم شدم
همچو بلبل با خروش و با فغان
گشتم اندر فرقت تو شعر گوی ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر
... پیرایه کرد پاره و افکند پیرهن
اندر فراق بیش کند ناله و فغان
هر کو روان بمهر کسی کرده مرتهن ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - فی المدیحه
... همیشه زایران تو برامش کردن و شادی
همیشه زرت اندر کف بفریاد و فغان کردن
مکان خواستارانست روز و شب سرای تو ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح ابونصر مملان
... ز رنگ گلها در بوستان هزار نگار
ز بانگ مرغان در گلستان هزار فغان
زمین ز لؤلؤ قارون ز ابر لؤلؤ بار ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح امیر ابوالقاسم عبدالله بن وهسودان
... از هوا ابر همی خواند فریاد و نفیر
در زمین کبک همی دارد فریاد و فغان
باغ رنگین شده گویی که بر او کرده گذر ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
... ای خداوند زمین ای پادشاه راستین
از تو شاهان را و شیران را غریو است و فغان
دوستداران را نوازانی چو بتر ابرهمن ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شاه ابومنصور
فغان من همه زان زلف تابدار سیاه
که گاه پرده لاله است و گاه معجر ماه ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح ابونصر مملان
... بتن چون هوا از هوان هوایی
بدل با فریب از فریب فغانی
ز هم داستانی که هستم بر آنم ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵
... چو کورست گیتی چه خیر از هنر
چو کرست گردون چه سود از فغان
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۵
... گل تازه و ارغوان طری
سیه پوش زاغ آمده با فغان
چو بدخواه شاه جهان لشگری ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳
یوسف رویی کز او فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم ...
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۱ - قصیده
... فرو نه یکسر و برگیر ساغر
فغان زین باد پای کوه دیدار
فغان زین رهنورد هجر گستر
همانا از فراق است آفریده ...
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳ - در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
... ما را رمه بانیست نه زو در رمه آشوب
نه ایمن ازو گرگ و نه سگ زو به فغانست
هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی ...
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۳
فغان ازین غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او ...