آنچه هست اندر دل من نیست کسرا در دل آن
از جفا و جور این نامهربان سنگین دلان
هرکه من با او بسازم گردد او ناسازگار
آنکه من زو مهر جویم گردد او نامهربان
آنکسی کز من بود نازش مرا خواهد نیاز
وآنکسی کز من بود سودش مرا خواهد زیان
کرد تیر من بمانند کمان ترکی که هست
تیر با بالای او گوئی بمانند کمان
گر بپیچد جعد او بر سیم غلطد سنبله
ور بتابد زلف او بر لاله گردد صولجان
گر گمان جفت یقین خواهی نگه کن آن دهن
ور نهان جفت عیان خواهی نگه کن آنمیان
آن یکی هست آن گمان کو را سخن دارد یقین
وین یکی هست آن نهان کو را کمر دارد عیان
گر ندانی ناردان با نار سوزان ساخته
دو رخش را ناردان و دو لبشرا ناردان
هستم از طبع وفا دائم برنج اندر جفا
هستم از طبع هوا دائم نوان اندر هوان
روی زرد و اشک سرخ و رنج بیش و کار کم
چشم تر و کام خشک و صبر پیر و غم جوان
بر من و بلبل رسید از گردش گردون ستم
او ز مهر گل نژند و من ز مهر وی نوان
من بتیمار نگارم او بتیمار بهار
من باندوه فراقم او باندوه خزان
شد نگار یاسمن بو از من و زو یاسمن
شد بهار ارغوان رو از من و زو ارغوان
من بجای خویش بینم ناسزا را یادگار
او بجای خویش بیند زاغرا در بوستان
من ز جور مهر او اندوه مند و هم نژند
او ز جور مهر و آذر مستمند و ناتوان
من بفریاد و فغان اندوه بگسارم همی
او ندارد تاب آن کآمد بفریاد و فغان
تا سپاه اندر جهان آورد آذر ماه ازو
دیگر آئین شد هوا و دیگر آئین شد جهان
کاروان نوبهار از باغ و بستان دور گشت
تا خزان آورد سوی باغ و بستان کاروان
آسمان اکنون بدان رنگست کاکنون آبگیر
آبگیر اکنون بدان نوع است کانگاه آسمان
فرشهای خسروی بربود باد کوهسار
نقشهای مانوی بسترد ابر از گلستان
گر نیاید آتش از بالا سوی پستی بطبع
ور بطبع آهن نیاید بر سر آب روان
چون همی افتد ز گردون شمعها بر کوهسار
چون همی دارد ز ره بر سر فکنده ناودان
از هوا کافور بارد بر چمن ابر بلند
از چمن دینار بارد بر هوا باد بزان
نار بگرفته است جای ارغوان لعل پوش
زاغ بگرفته است جای بلبلان زند خوان
شاخ زرین گشته از رنگ و فروغ باد رنگ
مرز مشگین کشته از بوی و نسیم ضمیران
نرگس اندر باغ بر نارنگ بسته چشم ژرف
کرده برنا رنگ باغ او را همانا پاسبان
این چو زرین جام او را سیم پخته بر کنار
وآن چو زر پخته او را سیم خام اندر میان
رخ ز باده سرخ کن گر زرد شد روی زمین
خانه ز آتش گرم کن گر سرد شد طبع زمان
این ربوده عکس آن و آن ربوده رنگ این
رنگ این در جان نشان و عکس آن از جان نشان
این ترا از معجز موسی دهد دائم خبر
و آن ترا از حجت عیسی دهد دائم نشان
بام گردد در دو دیده همچو شام از رنگ این
شام گردد بر دو دیده همچو بام از عکس آن
مر هوا را بوی آن دارد بمشگ اندر عجین
مر زمین را عکس این دارد بزر اندر نهان
این ببالا بر شود بشتاب همچون لاله برگ
آن بکام اندر شود بد رنگ همچون زعفران
این بنورانی چو چشم اوستاد کامگار
وآن بنیکوئی چو خوی او ستاد کامران
بوالمعمر کآسمان این ملک بر وی وقف کرد
با نشاط بی قیاس و با بقای بیکران
از پی جاهش همی باید فلک را انس انس
از پی جانش همی باید جهانرا جان جان
گر کند نسبت بطبع او زمین گردد سبک
ور کند نسبت بحلم او هوا گردد گران
آتش بیداد بنشاند آتش شمشیر او
آتشی دیدی تو هرگز کو بود آتش نشان
از پی زائر گشاده دارد او پیوسته گنج
وز پی مهمان نهاده دارد او همواره خوان
بدسگالشرا بود خون دل اندر جایگاه
دشمنانشرا بود درد و غم اندر دودمان
تیغ او دارد بکوشش دشمنانرا سوگوار
کف او دارد ببخشش دوستانرا شادمان
گر بگویم داستان فضل او از صد یکی
بر پذیرفتن نباشد عقل کس همداستان
هر که او با دولت میمون او گردد قرین
آسمان با دولت و تایید او دارد قرآن
گردد از کینش جنان بر مؤمنان همچون سقر
گردد از مهرش سقر بر کافران همچون جنان
وانکه نتوان بیزبان گفتن ثنا و مدح او
مرد هان مردمان را چاره نبود از زبان
تا بیارایند دفتر از ثنا و مدح او
مرزبان مردمان را خامه باشد ترجمان
خفتنش بر شاخ سرو و رفتنش بر عاج سیم
نقش او زرد و زریر و خوردن او مشک و بان
روش روشن همچو آتش سرش تیره همچو دود
شخص او در دست جود و علم او بر دل قران؟
خاکی و آبی است او چون بنگری رنگین سخن
رفتن و رنگش دهد از آب و از آتش نشان؟
هرچه بندیشی بوهم اندر بداند بی خبر
هرچه زو خواهی براز اندر بگوید بیدهان
خار با مهرت پرند و شهد با کینت کبست
بوم با فرت همای و گرگ با عدلت شبان
ای بپیشت میهمان چون زی دگر کس خواسته
زی تو باشد خواسته چون زی دگرکس میهمان
روز کوشیدن بتیغ تیز هستی کان کین
روز بخشیدن بکف راد هستی کین کان
گر بخواب اندر ببیند نیزه تو شیر نر
چون شود بیدار در چشمش بود نوک سنان
از نهیب خنجر زهر آبدارت روز جنگ
زهر گردد مغز دشمن در میان استخوان
ای بکف راد راه مکرمترا رهنمون
وی بنوک کلک فضل فضلها را ترجمان
من رهیرا هست هر جا نام کاینجا هست نام
من رهیرا هست هر جا نان کاینجا هست نان
سوی آذربایگان خواهم شدن کز هر کسی
بنده را بهتر نوازد شاه آذربایگان
تا نپوید یوز با آهو بهم در مرغزار
تا نپاید باز با تیهو بهم در آشیان
برنگردد هرگز از تو دولت فرخنده فر
بر نتابد هرگز از تو نعمت باقی عنان
تا خرد نازد بناز و تا شجر بالد ببال
تا فلک پاید بپای و تا زمین ماند بمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیباییها و تلخیهای عشق و زندگی میپردازد. او از رنجهایی که از محبتهای ناکام و بیوفاییها به او رسیده، سخن میگوید و به ناپایداری عشق و تعلقات دنیوی اشاره میکند. او همچنین تصویرهایی vivid از طبیعت و فصلها را بهعنوان نمادهایی از حالت روحی خود به کار میبرد. در ادامه، از حالاتی مانند غم و خوشحالی، وفا و خیانت، و عشق و جدایی یاد میکند و نشان میدهد که این احساسات در زندگی انسان همواره در حال تغییر و تنوع هستند. شاعر به تأثیر این احساسات بر زندگی خود و دیگران اشاره میکند و در نهایت به جستجوی محبت واقعی و دائم میپردازد که در زندگیاش نایاب است.
هوش مصنوعی: در دل من هیچ چیزی از کسری وجود ندارد، اما سنگدلی و سختی دل این نامهربانان به من جفا و ظلم میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که با من خوب باشد و رابطهای دوستانه برقرار کند، او به تدریج تبدیل به کسی میشود که با من سازگاری ندارد. و هر کسی که من به او محبت کنم، در نهایت رفتار نامهربانی از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که برای من عزیز و محبوب است، نیازش به من خواهد بود و کسی که از من بهرهمند شده، از من ضرر خواهد دید.
هوش مصنوعی: تیر من مانند کمان ترک است، به طوری که انگار تیر بالایی دارد و با کمان هماهنگ است.
هوش مصنوعی: اگر curly hair او به طرفی بپیچد، شباهت مجسمه زیبایی را پیدا میکند. و اگر تارهای موی او بر گلهای لاله بیفتد، به زیبایی و جذابیت شکوفههای بهاری تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال یقین هستی، باید توجه کنی به آنچه در ظاهر و باطن وجود دارد. اگر در پی شناخت عمیق هستی، به جزئیات و نشانهها دقت کن تا آنچه که پنهان است، برایت روشن شود.
هوش مصنوعی: یک نفر وجود دارد که به او ظاهراً اعتقاد و باور دارد و سخن او برای او روشن و مسلم است، و یک نفر دیگر وجود دارد که به رغم پنهانی بودنش، شکیلا و آماده است و حقیقتش روشن و آشکار است.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی، ناردان میتواند با آتش سوزان ساخته شود، دو اسبش را ناردان و لبهایش را هم ناردان میخوانند.
هوش مصنوعی: من از طبیعت وفاداری دائماً در سختیها و ناملایمات هستم و از طبعی آزاد بر پایهٔ خواستهها و تمایلات خود، همیشه در حال تغییر و تحول هستم.
هوش مصنوعی: چهرهی بیمار و اشکهای سرخ، نشاندهندهی درد و رنج فراوان و کار کم است. نگاهی پر از اشک، حالی بیطعم و خالی از شادی و صبری کهنه به همراه غمهایی جوان روی دل دارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت سختی به من و بلبل تحمیل شده است. او از عشق گل راضی نیست و من نیز از عشق او ناراضی هستم.
هوش مصنوعی: من عاشق زیبایی محبوبم و او نیز همچون بهار به من عشق میورزد. من به خاطر جداییام غمگینم و او نیز در حسرت پاییز به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عطر یاسمن از من پخش شد و بهار ارغوان نیز از من و به خاطر من زیبا شد.
هوش مصنوعی: من به جای خود، بدیها و ناسزاها را میبینم، و او نیز به جای خود، زاغها را در باغ مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: من از ظلم و بیرحمی عشق او ناراحت هستم و او هم از رنجیدگی من به خاطر این عشق در عذاب است و به دنبال کمک و پشتیبانی میگردد.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا اندوه و شکیباییام را کنار بگذارم، اما او نمیتواند تحمل کند که به فریاد و ناله من گوش دهد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سپاه آذرماه به جهان آمد، تغییرات زیادی در روشها و قوانین حاکم بر دنیا به وجود آمد.
هوش مصنوعی: کاروان بهار از باغها و گلستانها دور شد تا خزان را به باغها و گلستانها بیاورد.
هوش مصنوعی: آسمان اکنون به رنگ خاصی درآمده و در این لحظه، آبگیر نیز به همان شکل و شمایل دیده میشود که آسمان.
هوش مصنوعی: باد کوهسار فرشهای زیبا و ارزشمند خسرو را میبرد و ابرها نقشهای مانوی را در گلستان پنهان میکنند.
هوش مصنوعی: اگر آتش از بالاتر نریزد به پایین، یا اگر ذات آهن قدرت بر آب روان نداشته باشد، در این صورت…
هوش مصنوعی: وقتی که شمعها از آسمان بر روی کوهها میافتند، مانند ناودانی است که بر سر راه افتاده است.
هوش مصنوعی: از آسمان عطر خوش کافور بر روی چمن میبارد و ابرهای بلند بر روی چمن مانند دینار فرو میافتند و باد نیز به آرامی میوزد.
هوش مصنوعی: جای گلها و درختان زیبا به خاطر آتش و خطر دچار تغییر شده است و زاغها (پرندههایی تیره) در این مکان، جای بلبلها (پرندههای خوشصدا) را گرفتهاند. واضح است که این مکان حال و هوای شاداب و زندگی گذشته را دیگر ندارد.
هوش مصنوعی: شاخی که از طلا و درخشش زنده است، تحت تأثیر رنگ و بوی نسیم در آغوش طبیعت، کیفیتی خاص به خود گرفته و از عطر و نسیم ذهنهای زنده متاثر شده است.
هوش مصنوعی: در باغ، نرگسی که به نارنگی خیره شده، چشمانش عمیق و جوانی باغ را نشان میدهد و او در واقع نگهبانی از آن باغ است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن چیزی که به عنوان ظرف زینتی و ارزشمند (جام زرین) دیده میشود، در واقع به طور ظاهری زیباست و در کنارش (سیم پخته) موجودی دیگر قرار دارد که ارزشمندتر است. همچنین آنچه که به عنوان زر پخته تلقی میشود، در واقع در درونش چیزی کم ارزشتر (سیم خام) دارد. این بیان به نوعی به تضاد میان زرق و برق ظاهری و ارزش واقعی چیزها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر صورتت به خاطر شراب سرخ شد، وقتی که زمین رنگ زرد به خود گرفته، خانهات را با آتش گرم کن، وقتی که طبع زمان سرد شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که ویژگیها و جلوههای هر چیز بر دیگری تاثیر میگذارد. یک چیز از دیگری تأثیر میپذیرد و به نوعی جلوهای از آن را به خود میگیرد. در واقع، این رابطه نشاندهندهی وابستگی و تاثیرگذاری متقابل میان موجودات و احساسات است.
هوش مصنوعی: این کلام به معنای این است که یکی از شما به معجزه موسی دائماً آگاه میشود و دیگری از حقیقت عیسی همواره نشانههایی دریافت میکند. به عبارتی، یک نفر به نور و شفای معجزات موسی پیوسته دسترسی دارد و دیگری به حقایق و آموزههای عیسی همیشه راهنمایی میشود.
هوش مصنوعی: چشمهایم به رنگ شب در میآید و شب، مانند بام آسمان بر آنها سایه میافکند. همچنین، تصویری که از شب در چشمهایم هست، مانند نمایی از بام دیده میشود.
هوش مصنوعی: هوا بوی خوشی دارد که شبیه بوی مشک است و زمین نیز در باطن خود تصویری از بزرگترها و بزرگیها را در خود دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گل لاله به سرعت در حال رشد و شکوفایی است، مانند برگی که به سمت بالا میرود. همچنین رنگ آن وقتی به ثمر میرسد به گونهای است که به رنگ زعفران تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: این نورانی مانند چشمان او، نشاندهندهی موفقیت و کامیابی است و آن خوبی که در درون اوست، نمایانگر خوشبختی و کامیابی اوست.
هوش مصنوعی: بوالمعمر مانند آسمان است که این سرزمین را به او بخشیدهاند؛ او با شوقی بیپایان و زندگیای نامتناهی، در آن جا به سر میبرد.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مقام و جایگاه او، باید آسمان را همراهی کنیم و برای حفظ جان او، باید جهانیان را نیز زندگی بخشیم.
هوش مصنوعی: اگر زمین از طبع و خوی او پیروی کند، سبک و軽 میشود و اگر هوا به حلم و بردباری او نسبت داده شود، سنگین و دشوار میگردد.
هوش مصنوعی: آتش ظلم و ستم او به اندازهای قوی است که میتواند آتش شمشیرها را هم خاموش کند. آیا دیدهای آتشنشان دیگری که بتواند با این آتش مقابله کند؟
هوش مصنوعی: او همیشه به خاطر زائران خود، گنجی فراهم کرده و برای مهمانانش همواره سفرهای گسترده دارد.
هوش مصنوعی: او در جایگاه دشمنانش دچار رنج و غم است و دلش پر از درد و اندوه.
هوش مصنوعی: تیغ او ناشی از کوشش دشمنان است که باعث سوگواری آنها میشود، در حالی که دست او با بخشش، دوستانش را شاد و خوشحال میکند.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که فضیلت او را از صد داستان نیز نمیتوان درک کرد، هیچ عقلی به آن باور نمیکند و همگام نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که همراه با خوشبختی و خوشی باشد، به آسمان و کمالات بلندی دسترسی پیدا میکند و این موفقیت و حمایت را میتواند از دانش و تعالیم قرآن نیز دریابد.
هوش مصنوعی: از شدت دشمنی او، بهشت برای مؤمنان مانند دوزخ میشود و برعکس، عشق او باعث میشود که دوزخ برای کافران شبیه به بهشت شود.
هوش مصنوعی: کسی که نتواند بیزبان او را ستایش و مدح کند، باید بداند که برای مردم راهی جز زبان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای ستایش و ستایش از او، دفتر و نوشتهای میسازند که در آن، قلم به عنوان ترجمان و بیانگر شخصیت مرزبان و سرپرست مردم به کار میرود.
هوش مصنوعی: او بر بالای درخت سرو خوابیده و بر دستان او نشسته است. نقش و رنگ او زرد و زیباست و بوی او مانند مشک و عطرش خوشبوست.
هوش مصنوعی: شخصیت او مانند آتش روشن و درخشان است، اما سرش تاریک و مانند دود به نظر میرسد. او در بخشش و سخاوت دست بلندی دارد و دانشش بر دلها تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: او مانند خاک و آب است؛ وقتی به او نگاه کنی، رنگها و سخنانش تغییر میکنند و از آب و آتش نشانههایی میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچقدر که فکر کنی و در مورد او بدگوئی کنی، چیزی از حقیقت نمیدانی. بنابراین هرچه هم که بخواهی از او بگویی، او نمیتواند پاسخ درستی بدهد چون بیزبان است.
هوش مصنوعی: خار در عشق تو پرندهای میشود و شهد با کینهات پرچم عوض میکند. بوم در زیر پرهای تو فرود میآید و گرگ تحت سایه عدلت به نگهبانی شب مشغول میشود.
هوش مصنوعی: ای دوست، هنگامی که کسی به پیش تو میآید و میخواهد که مهمان تو باشد، به یاد داشته باش که باید با او مانند مهمان خود رفتار کنی، زیرا خواستههای او هم به نوعی مانند خواستههای کسی است که پیش تو آمده است.
هوش مصنوعی: روز تلاش و کوشش مانند شمشیر تیزی است که در آن روز، بخشش و مهربانی را میتوان با دست راد و نیکوکار به دست آورد.
هوش مصنوعی: اگر در خواب نیزهٔ تو را ببیند، شیر نر چه میشود؟ وقتی بیدار شود، در نظرش نوک نیزه دیده خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر خنجر زهرآلود تو در میدان جنگ به دشمن برخورد کند، آنچنان تأثیرگذار خواهد بود که مغز او را در میان استخوانهایش از کار خواهد انداخت.
هوش مصنوعی: ای کسی که با دستت راه نیکوکاری را نشان میدهی، و با نوک قلمت، کارهای خوب را به تصویر میکشی، من را هدایت کن.
هوش مصنوعی: من در هر مکانی که نامش برده شود، حضور دارم و در هر جا که غذایی وجود داشته باشد، آنجا نیز من هستم.
هوش مصنوعی: میخواهم به آذربایجان بروم، زیرا شاه آذربایجان با مهربانی بیشتری با من رفتار میکند نسبت به دیگران.
هوش مصنوعی: تا زمانی که یوز در دشت با آهو حرکت نکند، و باز هم در لانهاش با تیهو نماند.
هوش مصنوعی: هرگز خوشبختی از تو دور نخواهد شد و نعمتهای پایدار همیشه در اختیار تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عقل و فهم برتر وجود دارد، و تا وقتی که درختان رشد میکنند، و تا زمانی که آسمان ثابت و برقرار است، و تا زمانی که زمین به حیات خود ادامه میدهد، هر چیز باید در جای خود پابرجا بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.