چو برکندم دل از دیدار دلبر
نهادم مُهر خرسندی به دل بر
تو گویی داغ سوزان برنهادم
بهدل کز دل به دیده درزد آذر
شرر دیدم که بر رویم همی جَست
ز مژگان همچو سوزان سونشِ زر
مرا دید آن نگارین چشم گریان
جگر بریان، پر از خون عارض و بر
به چشم اندر شرار آتش عشق
به چنگ اندر عنان خنگ رهبر
مرا گفت آن دلارام (ای) بیآرام
همیشه تازیان بیخواب و بیخَور
ز جابلسا به جابلقا رسیدی
همان از باختر رفتی به خاور
سکندر نیستی لیکن دوباره
بگشتی در جهان همچون سکندر
ندانم تا ترا چند آزمایم
چه مایه بینم از کار تو کیفر
مرا در آتش سوزان چه سوزی؟
چه داری عیش من بر من مکدر؟
فرود آ زود زین زین و بیارام
فرو نه یکسر و برگیر ساغر
فغان زین بادپای کوهدیدار
فغان زین رهنورد هجر گستر
همانا از فراق است آفریده
که دارد دور ما را یک ز دیگر
خرد زین سو کشید و عشق زان سو
فرو ماندم من اندر کار مضطر
به دلبر گفتم ای از جان شیرین
مرا بایِستهتر وز عمر خوشتر
سفر بسیار کردم راست گفتی
سفرهایی همه بی سود و بی ضر
بدانم سرزنش کردی روا بود
گذشتهست، از گذشته یاد ماور
مخور غم میروم درویش زینجا
ولیکن زود باز آیم توانگر
برفت از پیشم و پیش من آورد
بیابانبَر رهانجامی مُشَمّر
رهی دور و شبی تاریک و تیره
هوا چون قیر و زو هامون مُقیّر
هوا اندوده رخساره به دوده
سپهر آراسته چهره به گوهر
گمان بردی که باد اندر پراکند
به روی سبز دریا برگ عبهر
خم شَوله چو خم زلف جانان
مُغرّق گشته اندر لؤلؤ تر
مُکلّل گوهر اندر تاج اکلیل
به تارک برنهاده غفر مغفر
مجره چون به دریا راه موسی
که اندر قعر او بگذشت لشکر
بناتالنعش چون طبطاب سیمین
نهاده دسته زیر و پهنه از بر
همی گفتی که طبطاب فلک را
چه گویی کوی شاید بودن ایدر
زمانی بود مه برزد سر از کوه
به رنگ روی مهجوران مزعفر
چو زر اندود کرده گوی سیمین
شد از انوار او گیتی منور
مرا چشم اندر ایشان خیره مانده
روان مدهوش و مغز و دل مفکر
به ریگ اندر همی شد باره زانسان
که در غرقاب مرد آشناور
برون رفتم ز ریگ و شکر کردم
به سجده پیش یزدانِ گَروگَر
دمنده اژدهایی پیشم آمد
خروشان و بیآرام و زمین در
شکم مالان به هامون بر همی رفت
شده هامون به زیر او مقعر
گرفته دامن خاور به دنبال
نهاده بر کرانِ باختر سر
به باران بهاری بوده فربه
ز گرمای حزیران گشته لاغر
ازو زادهست هرچ اندر جهان است
ز هرچ اندر جهان است او جوانتر
شکوه آمد مرا و جای آن بود
که حالی او دخانی بود منکر
مدیح شاه برخواندم به جیحون
برآمد بانگ از او الله اکبر
تواضع کرد بسیار و مرا گفت
ز من مشکوه و بیآزار بگذر
که من شاگرد کفراد آنم
که تو مدحش همی برخوانی از بر
به فرّ شاه ازو بیرون گذشتم
یکی موی از تن من ناشده تر
وز آنجا تا بدین درگاه گفتی
گشادهستند مر فردوس را در
همه بالا پر از دیبای رومی
همه پستی پر از کالای شُشتر
کجا سبزه است بر فرقش مقعد
کجا شاخ است بر شاخش مشجر
یکی چون صورت مانی منقّش
یکی چون نامهٔ آزر مصور
تو گفتی هیکل زردشت گشته است
ز بس لاله همه صحرا سراسر
گمان بردی که هر ساعت برآید
فروزان آتش از دریای اخضر
بدین حضرت بدانگونه رسیدم
که زی فرزند یعقوب پیمبر
همان کاین منظر عالی بدیدم
رها کردم سوی جانان کبوتر
کبوتر سوی جانان کرد پرواز
بشارتنامه زیر پرش اندر
به نامه درنبشته کای دلارام
رسیدم دل به کام و کان به گوهر
به درگاهی رسیدم کز بر او
نیارد درگذشتن خط محور
سرایی بُد سعادت پیشکارش
زمانه چاکر و دولت کدیور
به صدر اندر نشسته پادشاهی
ظفر یاری به کنیت بوالمظفر
به تاجش برنبشته عهد آدم
به تیغش درسرشته هول محشر
زن ار از هیبت او بار گیرد
چه خواهد زاد؟ تمساح و غضنفر
جهانرا خور کند روشن ولیکن
ز رای اوست دایم روشنی خَور
ز بار منت او گشت گویی
بدین کردار پشت چرخ چنبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق خود را دربارهی عشق و دلتنگی ابراز میکند. او از دوری دلبر سخن میگوید و داغی سوزان را بر دل خود حس میکند. در حالی که عشق او مانند آتش در درونش شعلهور است، دلبرش را دلسوز مینامد و از بیخوابی و بیعیشی رنج میبرد. شاعر در سفرهای بسیار خود به یاد معشوقش است و در هر لحظه از غم فراق او رنج میکشد. در نهایت، به جایی میرسد که از خدای بزرگ تقاضای راهنمایی و کمک میکند تا در مسیر عشق و زندگیاش پیش برود. فضایی از زیباییهای طبیعت و عشق در این شعر توصیف میشود، که نشاندهندهی پیوند عمیق احساسات انسانی با جهان اطراف است.
هوش مصنوعی: وقتی که دل را از دیدن معشوق جدا کردم، نشانهای از خوشحالی را به دل خود قرار دادم.
هوش مصنوعی: گویا داغی سوزان در دل به وجود آوردهام که از دل به چشمهایم سرک میکشد.
سونِش: ریزهٔ آهن و سیم و زر که به سوهان زدن میریزد.
هوش مصنوعی: زن زیبایی با چشمان اشکآلود و ظاهری نزار که جانم را به درد میآورد، مرا دید. چهرهاش پر از غم و اندوه است.
خنگ: اسبی که سپیدی بر او غلبه دارد و اگر سپید خالص باشد آنرا نُقرهخنگ مینامند.
تازیان: شتابان، تازنده، دونده.
از جابلسا به جابلقا: کنایه است از نهایت آن سوی جهان تا نهایت سوی دیگر.
هوش مصنوعی: تو سکندر نیستی، اما بار دیگر در دنیا مانند سکندر گام نهادی.
هوش مصنوعی: نمیدانم چند بار باید تو را امتحان کنم تا بفهمم چه مقدار از رفتار تو عذاب و دردسر به بار میآورد.
هوش مصنوعی: چه نیازی به درد و آتش سوزان من داری؟ چرا خوشیهای من را به تلخی تبدیل میکنی؟
هوش مصنوعی: به سرعت از این بلندی فرود بیا و آرام بگیر، نه کاملاً از همه چیز فاصله بگیر، بلکه یک لیوان مشروب را بردار.
هوش مصنوعی: آه و ناله بر اثر وزش باد در کنار کوه، آه و ناله بر سر این مسافر که دوری و جدایی را گسترش میدهد.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که جدایی و دوری از هم موجب شده که ما یکدیگر را بیشتر احساس کنیم و ارزش وجود یکدیگر را درک کنیم.
هوش مصنوعی: خرد و عقل از یک سو به من فرمان میدهند و عشق از سوی دیگر مرا در وضعیت دشواری قرار داده است. من در این شرایط ناتوان ماندهام.
به دلبر گفتم ای کسی که از جان شیرینم برای من بایستهتر و ضروریتر هستی و از عمر و زندگی خوشتر. (بایسته: ضروری)
هوش مصنوعی: سفرهای زیادی را انجام دادم و راست میگویی که این سفرها نه فایدهای داشتند و نه ضرری.
ماور: میاور
هوش مصنوعی: نگران نباش، من از اینجا میروم و درویش هستم، اما به زودی برمیگردم و توانگر میشوم.
مشمر: اسب تیزرفتار مستعد دویدن.
مُقیّر: قیراندود
هوش مصنوعی: هوا بر چهره انسان مانند دودی است که از آسمان به آن مینشیند و زیبایی چهره را به مانند جواهر مینماید.
عبهر: یاسمین || نرگس.
شَوله: در اینجا نام یکی از منازل ماه است.
هوش مصنوعی: در بالای سر، تاجی زینتیافته با جواهرات درخشان قرار دارد که بر آن سپری هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: رودخانه همچون راهی است که موسی از آن به دریا رفت و سپاهش نیز از میان آن عبور کرد.
طَبطاب: چوگانی است که سر آن مانند کفچه سازند و گوی در آن نهند و بر هوا افکنند.
هوش مصنوعی: تو همیشه میگفتی که اگر از چرخش فلک بپرسم، چه پاسخی میدهی؟ شاید حقیقتی در اینجا وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی بود که ماه از بالای کوهها سر میزد و رنگی شبیه به چهره افراد غمگین و بیکس داشت.
هوش مصنوعی: مثل اینکه به طلا پوشانده شده، گوی نقرهای به خاطر نور او، دنیا را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: چشمم به آنها دوخته شده و دلم در حالتی مجنون و سرگردان است، در حالی که ذهنم در فکر است.
هوش مصنوعی: در دل بیابان، متعلق به کسی است که در ورطهی نابودی، وجودش را سرشار از دوستی و آشنایی کرده است.
گَروگَر: یکی از نامهای خدای تعالی است.(برهان) (آنندراج) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. (آنندراج). مرادبخش. (برهان)
هوش مصنوعی: یک اژدها با صدای بلند و بیوقفه نزدیک من آمد، در حالی که زمین را تحت تأثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: افراد شکمپرست و ثروتمند به سمت هامون میرفتند، و به دلیل سنگینی و وضعیتشان، هامون به حالت فرورفتگی درآمده بود.
هوش مصنوعی: خاور به دامن گرفته شده و در پی آن، سر بر کرانه باختر نهاده است.
هوش مصنوعی: بهار، با بارانهایش سرشار و پرتوان است، اما با آمدن گرما در تابستان، دچار لاغری و نقصان میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، از او به وجود آمده است و او از همه آنها جوانتر و تازهتر است.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت به سراغ من آمد و باید میبود که حال او مانند دودی ناپیدا و مورد انکار باشد.
هوش مصنوعی: من ستایش شاه را در کنار جیحون خواندم و از او صدای اللهاکبر بلند شد.
هوش مصنوعی: او بسیار فروتن بود و به من گفت که با نیکی و آرامش از کنار من بگذری.
کفراد: بخشنده، کسی که کف و دستش، راد و سخاوتمند است.
هوش مصنوعی: از زیر سلطنت شاه بیرون آمدم و فقط یکی از موهای بدنم بدون آسیب باقی ماند.
هوش مصنوعی: از آنجا تا به این درگاه، میگفتی که بهشت یا فردوس فراخی دارد.
هوش مصنوعی: همه جا پر از چیزهای ارزشمند و زیبا است و در مکانهای پایینتر نیز کالاهای معتبر و با کیفیت وجود دارد.
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به اینکه در کجا سبزه بر سر یک شخص قرار دارد و کجا بر روی شاخ و برگ درختان، یعنی به تفاوتهای ظاهری و وضعیتهای مختلف طبیعت و زندگی اشاره میکند. در واقع، از قیاس کردن دو حالت مختلف و طبیعی صحبت میکند که یکی مربوط به زمین و دیگری به درختان و طبیعت مربوط میشود.
هوش مصنوعی: شخصی را مانند مانی میبینم که تصویر زیبا و باشکوهی دارد، و کسی دیگر مانند نامهای زینت یافته که بسیار جذاب و دلنشین است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که به خاطر لالههای فراوان، هیکل زرتشت رنگ زرد به خود گرفته است و تمام دشتها پر از این گلها شده است.
هوش مصنوعی: فکر کردی که هر لحظه شعلهای از آتش در دل دریا وجود دارد و به روشنی میدرخشد؟
هوش مصنوعی: من به این مقام و مرتبه رسیدم که همچون فرزند یعقوب پیامبر هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر دیدن این منظره زیبا، از آن فاصله گرفتم و به سوی محبوبم مانند یک کبوتر پرواز کردم.
هوش مصنوعی: پرندهای به سمت محبوب پرواز کرد و پیام خوشی را زیر بال خود حمل میکند.
هوش مصنوعی: در نامهای نوشتهام که ای دلبر خوب، به تو رسیدم و دل و جانم به آرامش کامل رسید.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که عبور از آن برای کسی امکانپذیر نیست و مانند خط محور، هیچکس نمیتواند از آن عبور کند.
هوش مصنوعی: یک خانهای وجود دارد که در آن سعادت به عنوان پیشکار خدمت میکند و زمانه و دولت هم مانند خدمتگزاران در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: پادشاهی که به او پیروزی کمک کرده، در جایگاه بلندی نشسته است.
هوش مصنوعی: بر روی تاج او نوشته شده است که عهد آدم را با تیغش در هم آمیخته، و این موضوع ترس روز قیامت را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر زن تحت تأثیر شکوه و جلال او قرار بگیرد، چه چیزی ممکن است به دنیا بیاورد؟ یک موجود خطرناک و وحشتناک مانند تمساح یا شیر درنده (غضنفر).
هوش مصنوعی: جهان با نور خورشید روشن میشود، اما همیشه روشنی و نور خورشید به خاطر وجود خود اوست.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت او، گویی به این رفتار، پشت چرخ زندگی را در دایرهای تنگ قرار دادهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.