دهد روی آن سرو سیمین نشانی
ز ماهی که بر سرو سیمین نشانی
دخانی پدید آید اندر دو چشمم
از آن روی ناری و زلف دخانی
چو بر سحر آن ترک خانی بگویم
شود چشم من خانه و خانه خانی
دل رایگانی که بد مهر پرور
بدادم بدست کسان رایگانی
مرا جسم چون شاخه خیزران شد
ز هجران آن قامت خیزرانی
ایا عاشق از عشق چون موی گردی
گر آنی که کوه از تو گیرد کرانی
بتن چون هوا از هوان هوائی
بدل با فریب از فریب فغانی
ز هم داستانی که هستم بر آنم
که هرجا که هستی زنم داستانی
اگر زندگانی بهر حال باشد
تو از مردگانی نه از زندگانی
ایا گشته پیر از جوانیت مانده
هوسهات با عارض ارغوانی
ایا قبله دلبران زمانه
گر آنی که خون دلم را برانی
ندام چه کانی بلا را که چندین
تو از دیده عاشقان خون چکانی
چه سائی سر زلف بر چهره گل
دلم را می مهر تا کی چشانی
بزلف دو تا مبتلا را بلائی
بچشم سیه آهوان را هوانی
بسرو چمانت کند وصف هرکس
چه مانی تو سرو چمان را چه مانی
هنوز از نوانی ندانی به از بد
بدان را نوازی بهان را نوانی
تو با کس نمانی که با من نماندی
گهی نزد اینی گهی نزد آنی
همیشه جهانی بگرد جهان در
مگر دشمن شهریار جهانی
شهنشاه گیتی ابونصر مملان
که او را بود فر خسرو نشانی
خدیوی کجا نام شمشیر تیزش
که برنده است آن شرار یمانی
اگر دوزخی بر زبان آرد آنرا
زبانی کند دوزخی را زبانی
ایا کی دل و بر دل خصم چون کی
پدید است بر تو نشان کیانی
همه فر و فال کیانیست با تو
اگر نز کیانی بگو از کیانی
همه فر و فال کیانیست با تو
اگر نز کیانی بگو از کیانی
تو زان خاندانی که گردون بنازد
گرش خادم و خاک آن خاندانی
تو بدخواه مالی و بد خواه مالی
تو آتش نشانی و آتش نشانی
یکی را تو سودی یکی را تو سودی
یکی را زیانی یکی را زیانی
اگر با زمانه بتازی زمانی
نه زو باز گردی نه زو باز مانی
گه حلم گوئی درنگ زمینی
گه خشم گوئی شتاب زمانی
تو آنی که هفت آسمان را بروزی
توانی بهم بر زدن بی توانی
سخا را مکانی بدان کف کافی
بشمشیر خون معادی چکانی
مه و مهر از آن مهربانند با تو
که بر مهر آزادگی مهربانی
بروز و شبان مر جهان را تو مانی
جهان چون رمه گشت و تو چون شبانی
مکان عطائی بدان طبع صافی
یمین و غائی به تیغ یمانی
گمانی برم شهریارا که ناید
تو را در سخن دانی من گمانی
نکو داردم هرکه نیکوم داند
تو نیکو نداری و نیکوم دانی
نخواهم شدن بر کسی بار گردن
توانی مگر بیش از این ناتوانی
الا تا به آذر جهان پیر گردد
الا تا به آزار یابد جوانی
در این ملکت باستانی بزی تو
بشادی دو رخ چون گل بوستانی
طرب کن به آواز چنگ مغنی
طلب کن ز خوبان نبیذ معانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره عشق و زیباییهای یک معشوقه است که با توصیفاتی شاعرانه بیان شده است. در این متن، شاعر به زیبایی و جذابیت چهره معشوق اشاره میکند و احساسات عمیق خود را بیان میکند. او از دلباختگی و عواطفش در برابر حضور آن معشوق سخن میگوید و چالشها و دردهای ناشی از دوری او را به تصویر میکشد. همچنین، شاعر به مقام و منزلت عاشق و معشوق اشاره میکند و تاکید میکند که عشق واقعی فراتر از ظواهر دنیوی است. در نهایت، شعر دعوت به شادی و لذت از لحظات زندگی و زیباییهای آن میکند.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی به من علامتی میدهد که نشان از ماه زیبایی دارد که بر روی آن سرو است.
هوش مصنوعی: از چشمانم بخار یا دودی متصاعد میشود، به خاطر چهره زیبای تو و موهای دودیات.
هوش مصنوعی: وقتی صبح از زیبایی آن ترک صحبت میکنم، چشمانم تبدیل به خانهای میشود که او در آن زندگی میکند.
هوش مصنوعی: دل من که در آن عشق و محبت وجود داشت و آزادانه در اختیار دیگران بود، به دست کسانی افتاد که سزاوار آن نبودند.
هوش مصنوعی: بدن من به مانند شاخهی خیزران نرم و انعطافپذیر شده است، زیرا به خاطر دوری و فراق آن قامت زیبا و خیزرانی، در درونم درد و رنج به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: آیا اگر عاشق واقعی باشی، مانند مویی در باد خواهی بود، در حالی که اگر عشق واقعی داشته باشی، کوهها هم از تو تاثیر میپذیرند و به نوعی به سمت تو متمایل میشوند.
هوش مصنوعی: بتن مانند هواست که در آن تغییراتی وجود دارد. این تغییرات به گونهای هستند که به وسیله فریب و فریبکاری، احساسات و صداهایی را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: من به این اعتقاد دارم که هر جا که باشی، داستانی درباره تو خواهم گفت.
هوش مصنوعی: اگر زندگی به هر شکلی که هست ادامه دارد، تو در واقع جزو مردگان هستی نه زندهها.
هوش مصنوعی: آیا پیر شدهای اما هنوز از آرزوها و تمایلات جوانیات دست برنداشتهای در حالی که چهرهات شبیه گلهای ارغوانی است؟
هوش مصنوعی: ای محبوبان زمانه! آیا تو همان کسی هستی که اگر دل مرا بشکنی و خونش را بریزی، به سمت تو متوجه خواهم شد؟
هوش مصنوعی: تو چقدر زیبا هستی که عاشقان به خاطر دیدن تو، اشکهایشان همچون خون از چشمانشان میریزد و دچار بلا و رنج میشوند.
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و لطافت موهای تو، که بر چهره ی گل آن دل من میافتد. تا کی میتوانم این عشق و محبت را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: موهای دو معشوق مبتلا، مانند بلایی است که به چشمان سیاه آهوان افتاده است.
هوش مصنوعی: توصیف هر کسی به زیبایی و قامت تو شبیه میشود، اما تو با زیبایی و قامت خودت چه ارتباطی داری؟
هوش مصنوعی: هنوز یاد نگرفتهای که از بدیها و ناپسندیها به زیباییها و خوبیها متمایل شوی.
هوش مصنوعی: تو هرگز با کسی که با من نماندی، نخواهی ماند. گاهی پیش این میروی و گاهی پیش آن.
هوش مصنوعی: همیشه در حال گشت و گذار در جهان باش، تا بلکه دشمن پادشاه جهان را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: شاه بزرگ دنیا، ابونصر مملان، که او را نشانی از فر و شکوه خسرو میدانند.
هوش مصنوعی: کجاست آن شخص بزرگ و قدرتمند که نام شمشیر تیزش را بشنوم، آن شمشیری که میتواند دشمنان را با شدت و حرارت نابود کند؟
هوش مصنوعی: اگر کسی که در عذاب دوزخ است، کلمات دوزخی را بر زبان بیاورد، این بدان معناست که او به شکلی دوزخیوار سخن میگوید.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی آثار و نشانههای کیانی را بر دل دشمن خود ببینی؟
هوش مصنوعی: تمام شکوه و سرنوشت کیانی در کنار توست، اگر از دوستی کیانی دوری میکنی، بگو که از کیانی خبری نیست.
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و سرنوشت پادشاهان با توست. اگر به پادشاهان نزدیک نیستی، از آنها بگو.
هوش مصنوعی: تو از آن خانوادهای هستی که آسمان به آن افتخار میکند، حتی اگر بنده و خاک آن خانواده باشی.
هوش مصنوعی: تو همیشه به دیگران و مال آنها حسادت میورزی و این حسادت مانند آتشی است که خودت را نیز درگیر میکند.
هوش مصنوعی: برخی افراد از کارها یا تصمیمات شما بهرهمند میشوند و برخی دیگر ضرر میبینند.
هوش مصنوعی: اگر با دنیا و تغییرات آن به شدت مواجه شوی، نه میتوانی به گذشتهاش برگردی و نه میتوانی در آن ثابت بمانی.
هوش مصنوعی: گاهی برای نشان دادن بردباری، مانند زمین درنگ میکنی و گاهی با خشم و ناامیدی، با سرعتی شتابان رفتار میکنی.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که قادر به روشن کردن هفت آسمان هستی، اما بدون توانایی نمیتوانی به هم بیفتی.
هوش مصنوعی: سخا را باید جایی بشناسی که خون از تیغ به اندازه کافی بریزد.
هوش مصنوعی: ماه و خورشید به خاطر محبت تو به مهربانی مشغولند، چون تو خود در آغوش آزادگی با محبت و مهربانی زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: روز و شب، تو نگهبان این جهان هستی. وقتی جهان مانند رمهای میشود، تو مانند شبانی میمانی که آن را هدایت میکند.
هوش مصنوعی: محل بخشش، تحت تأثیر طبیعت خالص و پاکی است که به دست آمده و به هدف نهایی با قدرت و استحکام دست مییابند.
هوش مصنوعی: من به شهریار گمان میبرم که تو در گفت و گوهایت به من نمیرسی، و این فقط یک گمان است.
هوش مصنوعی: من هر کسی را که نیکو میشناسم، ارجمند میدارم؛ اما تو که نیکو نمیدانی، در واقع نیکو را نمیشناسی.
هوش مصنوعی: نمیخواهم برای کسی مسئولیت ایجاد کنم، مگر اینکه توانمندیام بیش از این ضعف باشد.
هوش مصنوعی: به زودی دوران جوانی تمام میشود و زندگی فراز و نشیبهای خود را دارد و انسانها با گذشت زمان با مشکلات و چالشهایی روبرو خواهند شد.
هوش مصنوعی: در این سرزمین قدیمی، تو مانند یک بز شاداب هستی که دو چهره دارد و همچون گلی در باغ سرشار از خوشبویی میدرخشد.
هوش مصنوعی: با ساز و آواز شاد، خوش باش و از دلرباها هنر و معانی زیبا را بخواه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.