دمید لاله سیراب در بنفشه ستان
چو طوطئی که بود خفته در بنفشه ستان
بگیر باده گلرنگ بر بنفشه و گل
ز روی و موی بتان هم گل و بنفشه ستان
ز لاله بستان آراسته است پنداری
در بهشت گشاده است چرخ بر بستان
بسان مجلس پرویز گشت باغ و در او
هزار دستان چون باربد زند دستان
زمین شده ز گل سرخ چون رخ حورا
هوا از ابر سیه گشته چون دل شیطان
چو روی دلبر مخمور لاله داده فروغ
چو قد عاشق مهجور سرو گشته نوان
بهر کجا که روی تو بهشت دیگرگون
بهر کجا نگری تو گلی است دیگرسان
بسان غالیه دانی ز مشگ آذرگون
نشان غالیه مانده میان غالیه دان
دهان گشاده اندر میان باغ همی
چنانکه دوست گشاده کند بخنده دهان
ز رنگ گلها در بوستان هزار نگار
ز بانگ مرغان در گلستان هزار فغان
زمین ز لؤلؤ قارون ز ابر لؤلؤ بار
هوا ز مشگ توانگر ز باد مشگ فشان
ز روی خارا بیرون همی دمد مینا
ز روی مینا بیرون همی دمد مرجان
چمن ز مینا چون بزمگاه قیصر روم
سمن ز لؤلؤ چون باغ خسرو اران
خدایگان زمین و زمان امیر اجل
بگاه حلم زمین و بگاه خشم زمان
نه پای دارد پیش سخای او دریا
نه تاب دارد پیش سنان او سندان
همی زداید طبع ولی بنوک قلم
همی رباید جان عدو بنوک سنان
نظیر او بسخاوت نیافرید خدای
عدیل او بشجاعت نیاورید جهان
هر آن سخا که بود نزد مردمان بخبر
هر آن خبر که بود نزد مردمان بگمان
همه بدانی هنگام رزم او بیقین
همه ببینی هنگام جود او بعیان
اگر بگنج هواش اندرون بوی گنجور
اگر بکان هواش اندرون بوی که کان
بگنج را مشت اندر بود همیشه مسیر
بکان دانشت اندر بود همیشه مکان
کسی ز خدمت او نیکتر نیابد گنج
کسی ز مدحت او نیکتر نیابد کان
سخاوت و هنرشرا پدید نیست کنار
سیاست و غضبشرا پدید نیست کران
ایا بروز سخا خامه تو گوهر بخش
ایا بروز وغا خنجر تو شهرستان
ز یک عطای تو منعم شود دو صد سائل
ز یک حدیث تو دانا شود دو صد نادان
موافقانت نباشند یکزمان غمگین
مخالفانت نباشند یکزمان شادان
گوا بس است کریمیت را عطای مدام
نشان بس است سواریت را نبرد غزان
بدان نبرد که چونان کسی نداده خبر
وزان گروه نبرده کسی نداده نشان
همه بتیر فشاندن بسان آرش و گیو
همه بتیغ کشیدن چو رستم دستان
همی ز دور بتابید تیر چون آتش
همی ز دور بتابید تیغ چون سندان
سر سواران گشته علامت شمشیر
دل دلیران گشته نشانه پیکان
فروغ تیغ پدید از میان گرد سپاه
چنانکه در شب تاری ستاره رخشان
سنان گرفته واندر کمان نهاده خدنگ
مبارزان هم بر تافته ز جنگ عنان
سپاه باز دهد جان بشاه روز نبرد
در آن نبرد سپه را تو باز دادی جان
از آن زمان که جهان بود یکتن تنها
کی ایستاده بجنگ هزار سخت گمان
بدانگهی که هوای تو سوی ترکان بود
ز هیچ خلق بدیشان نبود ذل و هوان
کنونکه رای تو زایشان بگشت یکباره
پدید گشت بدیشان عدو هم از ایشان
ترا بطبع ملکشان همی نهد گردن
ترا بطوع ملکشان همی برد فرمان
چو میر و مهتر ایشان بزیر حکم تواند
چه باک باشد از این عاصیان پر عصیان
خدایگانا بر تو زیان رسید ولیک
چو تو بجائی کس ننگرد بسود و زیان
بسالها که بتلخیت زد فلک بنیاد
بسالها که بنقصانت زد جهان بنیان
دو صد خوشیت پدید آمد از یکی تلخی
دو صد مهیت پدید آمد از یکی نقصان
دلیل آنکه خدای جهان بفضل و کرم
نگاهدار تن و جان تو شد از حدثان
ز خاندانت یکی را بجان نبود گزند
ز چاکرانت یکی را بتن نبود زیان
بدین هوا که دم اندر هوا فسرده شود
ز بخت گشت زمستان بسان تابستان
خدایگانا سال نو و بساط نو است
بشادکامی بنشین و غم ز دل بنشان
ازین سپس نبود کار جز نشاط و شراب
ازین سپس نبود شغل جز کنار بتان
ترا بجای همه عالم ای شه احسانیست
بجای من رهی ات هست بیشتر احسان
مرا ز خاک برآوردی و بپروردی
مرا باحسان کردی تو بهتر از حسان
بجاه تست بنزدیک مهترانم آب
بنام تست بنزدیک خسروانم نان
همیشه تا نکند در شکر شرنگ اثر
همیشه تا نکند در خزان بهار نشان
بدشمنان تو بر چون شرنگ باد شکر
بدوستان تو بر چون بهار باد خزان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و حس شگفتانگیز عشق و سخاوت میپردازد. شاعر به شکوفایی گلها، آرامش باغها و صدای خوش پرندگان اشاره میکند و عشق را به عنوان نیرویی دلپذیر و فرحبخش معرفی میکند. همچنین به ستایش از یک شاه سخاوتمند و شجاع پرداخته و ویژگیهای کریمی و دلاوری او را برجسته میسازد. در نهایت شاعر به تغییرات فصول و نوید بهار با نشاط و شادابی اشاره دارد و از غم و تلخیهای گذشته میگذرد. او در این اثنا، بر دوستی و وفاداری تأکید میکند و از محبت و احسانی که از سوی این شاه دریافت کرده، یاد میکند.
هوش مصنوعی: لالهای سرسبز و شاداب در میان باغ بنفشهها به آرامی شکوفا میشود، مثل طوطیای که در میان این گلها خوابش برده.
هوش مصنوعی: بادهای خوش رنگ را به همراه گلهای بنفشه و گلهایی که از زیبایی چهره و موهای معشوقین میروید، بنوش.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد باغی پر از گلهای لاله زیبا است و این احساس را به وجود میآورد که انگار در بهشت باز شده و آسمان بر روی این باغ گسترده شده است.
هوش مصنوعی: باغ به مانند مجلس پرویز زیبا و باشکوه شده است و در آن هزار نوازنده مانند باربد، ساز میزنند و شادی میآفرینند.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر گلهای سرخ مثل چهره زیبای حوریه شده است و هوا نیز به خاطر ابرهای سیاه، همانند دل شیطان تاریک و غمگین گشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره محبوبم درخشش زیبایی دارد، مانند لالهای است که مستی را به نمایش میگذارد، و قدش به قد سرو که تنها و غمگین است، میماند.
هوش مصنوعی: هر جا که قدم بگذاری، بهشتی متفاوت در انتظار توست و هر جا که نظر کنی، گلی با زیبایی و خصوصیات تازه میبینی.
هوش مصنوعی: مانند عطر خوش مشگ که رنگ آتشین دارد، عطر آن در میان عطرها باقی مانده و شناخته شده است.
هوش مصنوعی: دهان باز کردن در میان باغ، مانند زمانی است که دوست با خنده دهانش را باز میکند.
هوش مصنوعی: در باغ گل، زیباییهای بسیار و تصاویر دلنشینی وجود دارد و آواز پرندگان در گلستان، صدای دلخراش و غمانگیزی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: زمین همچون لؤلؤی گرانبها و باارزش است که از ابرها مانند باران میبارد. هوا نیز به مانند بویی خوش برخاسته از مشکی است که در وزش باد پخش میشود.
هوش مصنوعی: از دل سنگ، گلی زیبا به وجود میآید و از آن گل، رنگ قرمز مانند مرجان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چمن به زیبایی مینا میماند، درست مانند محلی که قیصر روم در آن جشن میگرفت. و سمن، که به درخشش لؤلؤ شبیه است، مانند باغ خسرو اران جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: خداوندی که بر تمام موجودات حکم رانی میکند، در لحظاتی که زمین مورد رحم و لطف قرار میگیرد و در مواقعی که زمان خشمگین میشود، امیر و فرمانرواست.
هوش مصنوعی: نه دریا میتواند در مقابل بخشندگی او ایستادگی کند و نه سندان توان مقابله با قدرت سنان او را دارد.
هوش مصنوعی: ذهن انسان میتواند با خلاقیت و هنر خود دیگران را تحت تأثیر قرار دهد، اما در عین حال، با قدرت و ابزارهای تهاجمی، جان دشمنان را نیز میتواند بگیرد.
هوش مصنوعی: شخصی مشابه او در بخشندگی پیدا نشد و خداوند هیچکس را به شجاعت او معادل نیاورد.
هوش مصنوعی: هر نوع سخاوتی که در نظر مردم وجود دارد، تنها ناشی از آگاهی آنهاست. همچنین هر خبری که در میان مردم مطرح میشود، بر اساس گمان و تصور آنها شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی در میدان نبرد حاضر میشود، همه میدانند که او چه قدرتی دارد و در زمان بخشندگیاش نیز همه میتوانند به وضوح عظمت او را ببینند.
هوش مصنوعی: اگر در دل انسان آرزوی دستیابی به مال و ثروت وجود داشته باشد، شبیه به این است که درون او بویی از گنجهای پنهان به مشام میرسد. به عبارت دیگر، آرزو و عشق به ثروت باعث میشود که احساس خوبی دربارهی آن در دل فرد شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: خزانه همیشه در دستان کسی است که در آن مهارت و دانش دارد و دانایی همواره جا و مکان ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس از خدمت او بهتر و با ارزشتر نمیتواند گنجی پیدا کند و هیچکس از ستایش و توصیف او چیزی با ارزشتر نمیتواند به دست آورد.
هوش مصنوعی: سخاوت و هنر در کنار سیاست و خشم وجود ندارند و نمیتوانند در یک جا جمع شوند.
هوش مصنوعی: ای خصلت بخشش تو چون جواهر است و ای شجاعت تو همچون شمشیری است که شهرها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: از یک بخشش تو، دیگران به طور فراوان بهرهمند میشوند و از یک سخن تو، شمار زیادی از نادانان آگاه میگردند.
هوش مصنوعی: اگر با دوستانت در یک زمان غمگینی، بدان که در همان زمان نیز مخالفانت شاد نیستند.
هوش مصنوعی: اینان به خوبی میدانند که بخشش تو دائمی و گواه بر بزرگواریات است و نیازی به نشان و مدرکی نداریم. همچنین در میدان جنگ، سواران ثروتمند و قدرتمند به وضوح نمایان هستند.
هوش مصنوعی: در این جنگ، مانند کسی که هیچ خبری از آن ندارد، هیچ کس هم از آن گروه نشانی نبرده است.
هوش مصنوعی: همه مانند آرش و گیو تیراندازی میکنند و همچون رستم دستان آماده نبرد هستند.
هوش مصنوعی: از دور، تیر به مانند آتش می درخشد و همچنین تیغ مانند سندان از دور تابش دارد.
هوش مصنوعی: سربازان به نشانه شجاعت خود علامت شمشیر را نشان میدهند و دلیران با دلیری خود نشانه تیر را نمایان میسازند.
هوش مصنوعی: تیغ درخشان از میان گرد و غبار سپاه نمایان شد، مانند ستارهای که در شب تاریکی درخشش خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سلاح خود را آماده کرده و تیر را در کمان قرار دادهاند، همچنین نیزهداران با شجاعت در میدان نبرد ایستادهاند و به جنگ ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، سربازان جان خود را به فرمان شاه میدهند و این نشان میدهد که در آن میدان نبرد، تو نیز جان خود را برای سپاه نثار کردی.
هوش مصنوعی: از زمانی که جهان به وجود آمد، هیچکس نمیتواند به تنهایی در مقابل هزاران سختی و چالش بایستد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبت و توجه تو به سمت ترکها بود، هیچکس از آنها احساس زلت و حقارت نمیکرد.
هوش مصنوعی: حالا که نظر تو به آنها تغییر کرده و ناگهان به وجود آمده است، دشمنان نیز از میان آنها شکل گرفتند.
هوش مصنوعی: تو به طور طبیعی در دست آنها قرار میگیری و با میل خودشان به پیروی از دستوراتشان وادار میشوی.
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروایان و بزرگان تحت فرمان قرار بگیرند، از حضور این نافرمانان و عاصیها ترسی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای خداوندگار، به تو آسیب رسید، اما چه سودی دارد؟ هیچکس به جز تو به این وضعیت توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: سالهاست که آسمان به بندگی و سختی کشیده شده و سالهاست که دنیا به نقص و کمبود دچار شده است.
هوش مصنوعی: اگر از یک تلخی و مشکل یک خوشی بزرگ به وجود بیاید، نشانهای از این است که از یک نقص و کمبود نیز میتوان به نتایج مثبت و خیر دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اینکه خداوند به خاطر رحمت و لطفش از تو در برابر مشکلات و آسیبها محافظت کرده، نشاندهنده نعمت و رحمت اوست.
هوش مصنوعی: در میان خانوادهات کسی نیست که در خطر باشد و از خدمتگزارانت نیز کسی نیست که دچار آسیب شود.
هوش مصنوعی: در این فضا، با وزش هر نسیم، سرما احساس میشود و این باعث میشود که بخت من به گونهای باشد که زمستان به مانند تابستان به نظر برسد.
هوش مصنوعی: سال نو و خوشیهای تازهای در راه است، بیایید شاد باشیم و هرگونه غم و اندوه را از دل بیرون کنیم.
هوش مصنوعی: پس از این، کار دیگری نخواهد بود جز لذت و نوشیدن شراب؛ از این پس، شغل دیگری نخواهد بود جز بودن در کنار معشوقان.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، وجود تو برای من همانند احسانی است که به جای تمام جهانیان، از طرف من به تو تقدیم میشود و این نشان دهندهای است که محبت و لطف تو نسبت به من فراتر از هر هدیهای است.
هوش مصنوعی: مرا از خاک بلند کردی و به خوبی پرورش دادی، و با لطف و محبت خود، از حسان هم بهتر بودی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و بزرگیات، آبرو و منزلتم در نزد بزرگان زیاد است و به خاطر توست که در نزد پادشاهان نان و روزیام تأمین میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه تلخی و زحمت بر خوشیها تأثیر نگذارد، و بهار تا زمانی که اثر خزان را به نمایش نگذارد، دوام خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دشمنان تو مانند سم هستند که باد آنها را پخش میکند، و دوستان تو مانند بهارند که خوشی و زیبایی را به ارمغان میآورند، حتی در زمان خزان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.