دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری
جان در غم عشق تو بدادیم به زاری
دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر
زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری
تا چند بگریم من و تا چند بنالم
از شوق گل روی تو چون ابر بهاری؟
من ذره ناچیز و تو خورشید دلفروز
صد مهر مرا هست و تو یک ذره نداری
فریاد ز زلف تو که صد بار به روزی
در روز سفیدم بنماید، شب تاری
من چون به سر آرم صنما بی تو که هر شب؟
خوابم بری از چشم و خیالم بگذاری
جان مهر لبش دارد و شرطست که جان را
سلمان به همان مهر به جانان بسپاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد جدایی سخن میگوید. او تعهد و فدای خود را در عشق توصیف میکند و بیان میکند که به خاطر عشق، جان و دلش را به سختیهای زندگی میسپارد. شاعر از ناتوانی خود در غم و اشتیاقش به معشوق میگوید و خود را ذرهای ناچیز در مقابل عظمت معشوقش میبیند. او به زیباییهای معشوق اشاره کرده و از تاثیر زلف و لب او بر روحش سخن میگوید، در حالی که ناتوان از خواب و آسایش است و فقط به یاد او زندگی میکند. در انتها، شاعر بر اهمیت عشق و تسلیم جان به معشوق تاکید میکند.
هوش مصنوعی: دل را در جاده عشق تو به بدبختی گذاشتیم و جان را در غم عشق تو به گریه سپردیم.
هوش مصنوعی: دل را در دلتنگی عشق تو قرار دادیم، نه برای زندگی، چون غم عشق دائمی است و عمر کوتاه و گذراست.
هوش مصنوعی: چقدر باید برای تو گریه کنم و چقدر باید از شوق تو ناله کنم، مانند ابرهای بهاری که از آسمان باران میبارند؟
هوش مصنوعی: من یک نقطه کوچک هستم و تو همچون خورشید درخشانی. من با تمام مهر و محبت به تو میفزایم، در حالی که تو حتی یک ذره از این محبت را به من نداری.
هوش مصنوعی: زلف تو چون فریادی است که در طول روز، به خاطر زیبایی و جذابیتش، میتواند تاریکی شب را برای من به نمایش بگذارد. در واقع، زیبایی زلف تو آنچنان تأثیرگذار است که مرا در طول روز به یاد شبهای تار میاندازد.
هوش مصنوعی: وقتی که من به خواب میروم و تو در کنارم نیستی، خوابم از چشمانم دور میشود و خیال تو مرا رها نمیکند.
هوش مصنوعی: لبان او چنان جاننوازند که شایسته است برای وصال معشوق، جان را به عشق او بسپاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد بهاری خبر از یار چه داری
پیغام گل سرخ سوی باده کی آری
هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید
گویی همه شب سوخته ای عود قماری
زلف بت من داشته ای دوش در آغوش
[...]
ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری
ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
آرام دل شهری و کام دل شاهی
خورشید بزرگانی و امید تباری
نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند
[...]
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری
برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری
خورشید نماینده بتی ماه جبینی
[...]
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.