در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد
جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد
راز سر بسته خم، در دهن عام افتاد
خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید
آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد
باد زنار سر زلف تو، از هم بگشود
صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد
دوش بر کشتن عشاق، تفال میکرد
اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد
سوسن اندر چمن، آزادی قدش میکرد
نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد
صنم چین، به جمال تو، تشبه میکرد
نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد
عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد
دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، میداد
آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته است. او از لحظهای یاد میکند که تصویری از معشوقش در جام افتاده و عاشق دچار عاشقسوزی شده است. شاعر به تأثیر زیبایی معشوق بر دیگران اشاره میکند، از جمله اینکه چهره او باعث گمراهی آدم و تغییر در عالم شده است. همچنین او از حسادت گیاهان و اشیاء به زیبایی معشوقش سخن میگوید و ابراز میکند که عشقش فراتر از تقوا و دنیا است. در نهایت، شاعر احوال دلش را به تصویر میکشد و میگوید که با قلم، احساساتش را شرح میدهد و در دلش آتش عشق و درد وجود دارد.
هوش مصنوعی: در آغاز آفرینش، تصویر زیبای لبهای سرخ تو در جامی قرار گرفت و عاشق دلشکستهای به دنبال آن تصویر، در آرزوی بینتیجهای افتاد.
هوش مصنوعی: پیالهای که از لب تو نوشیدم، داستانی را نقل کرد که سرّی پنهان از خم به میان مردم افتاد.
هوش مصنوعی: مشکین خال تو بر روی گندمگونت مانند نوازی است که آدم را به سوی خود میکشاند. او به دنبال چیز قیمتیای آمد و در دام گرفتار شد.
هوش مصنوعی: باد به زنجیر موهای تو، وفاداری و انضباط را از هم جدا کرد. این باعث شد که بسیاری از وفاداران از جانب کفر در راه ایمان گام بردارند.
هوش مصنوعی: دیروز شب، برای کشته شدن عاشقان، فال میزدند. اولین قرعهای که انداختند، به نام من بد نیک افتاد.
هوش مصنوعی: سوسن در باغ به خاطر زیباییاش، درخت نارون را از حسادت تکانده و باعث لرزش اندامش شده است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو را به قدری دلربا و جذاب میبینم که گویی نام معبودی، تنها به خاطر روی تو بر دیگر بتها سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: عشق من از برتری و آداب تصنعی عبور کرده و خود را نشان داده است. حالا چه دلیلی برای پنهانکاری دارم، زیرا دیگر نمیتوانم احساساتم را مخفی کنم؛ تمام رازهای من علنی شده و نمایان است.
هوش مصنوعی: دیشب سلمان با قلمش، احساسات درونیش را مینوشت. در حین نوشتن، آتش و دود به کاغذش راه پیدا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد
حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد
این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود
[...]
دوش در خانه مرا نان جوین شام افتاد
چه کنم هیچ جز از صبر که ناکام افتاد
صحن کاچی به دو صد درد دل آمد به شکم
رنجه گردد چو کسی در طمع خام افتاد
راز سر بسته سنبوسه نگفتم با کس
[...]
در ازل عکس می لعل تو در جام افتاد
عاشق سوخته دل در طمع خام افتاد
در ازل پرتو کرباس براندام افتاد
هر کجا برهنه در طمع خام افتاد
تانگردید بسر نیک نیامد دستار
[...]
پرتو روی تو بر باده گلفام افتاد
باده شد آتش ازان پرتو و در جام افتاد
آستین کرمت دید ز ساعد پر سیم
عاشق خام طمع در طمع خام افتاد
طبل خوبی چه زند پیش تو خورشید آخر
[...]
از رخت عکس مگر در می گلفام افتاد
یا گل از گوشه دستار تو در جام افتاد
چون گل خشک بود بسته به گلدسته تر
شکل داغ تو که بر جسم گلاندام افتاد
گر نه آن مغبچه از دیر برون آمد مست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.